شهدا

شهید محسن نقدی

زندگی نامه شهید محسن نقدی

شهید محسن نقدی در سال ۱۳۴۴ در شهر شیراز و در خانواده‌ای مذهبی متولّد شد.دوران تحصیل را با درخشش تمام به عنوان شاگرد ممتاز پشت سر گذاشت.

شکل‌گیریِ انقلاب اسلامی فصل جدیدی از زندگیِ سراسر افتخار محسن بود. پس از شهادت طلّاب در مدرسۀ فیضیۀ قم به دست رژیم پهلوی، شور و هیجانی در شهرها پیچید؛ شهر شیراز نیز با سخنرانی‌های شهید دستغیب در کنار دیگر شهر‌های ایران صحنۀ اعتراضات مردمی بود.

شهید محسن نقدی با راهنمایی پدر که خود در کنار دیگر انقلابیون فعالیت داشت، با شرکت در کلاس‌های روشنگرایانۀ دینی، در جریان حرکت عظیم مردم قرار گرفت؛ به طور فعال در راهپیمایی‌ها شرکت داشت؛ در پخش اعلامیه‌های امام تلاش بسیاری نمود و همچون شمعی در فضای تاریک آن زمان تابید.

با پیروزی انقلاب ‎اسلامی و تشکیل حزب «جمهوری اسلامی»، همراه با همۀ اعضای خانواده به آن تشکّل خالص و انقلابی پیوستند.

با تشکیل اتحادیۀ انجمن‌های اسلامیِ شهید بهشتی، در کنار شهید حبیب روزیطلب، از اوّلین کسانی بود که در مدرسه انجمن اسلامی را فعال نمود و با تشویق دوستان و دانش‌آموزان آن‌ها را در پیشبرد برنامه‌های اسلامی و مبارزه با افکار منحرف یاری رساند.

در کنار فعالیت‌های فرهنگی، از همکاری با سپاه پاسداران و کمیتۀ انقلاب اسلامی دریغ نداشت.

در حزب جمهوری اسلامی با مصطفی رستم‌پور که از اعضای فعال حزب و خبرنگار مجلّۀ «عروه‌الوثقی» بود همکاری داشت. مصطفی در هنگام آموزش نظامی بر اثر انفجار نارنجک به درجۀ رفیع شهادت رسید.

شهید محسن نقدی، محکم و استوار راه دوست را ادامه داد و با خبرنگاری و تهیۀ گزارش از مدرسه‌ها و دانش‌آموزان، رسالت آن شهید را دنبال نمود و پس از چندی از طرف حزب جمهوری اسلامی برای تهیۀ گزارش و خبر و مصاحبه با برادران به جبهۀ جنگ اعزام شد.

سخنان مادر شهید محسن نقدی

«در شب‌های بارانی با لباس‌های خیس به خانه می‌آمد. بارها به او گفته می‌شد: مریض می‌شوی، آن‌وقت نمی‌توانی فعالیت کنی! جواب می‌داد:

«کسی‌که با قلب پاک، قدم در راهِ خدا بر دارد خداوند از او نگهداری می‌کند.»

محسن مقیّد به انجام واجبات بود و به‌خاطر اخلاق خوبش با دوستان و بستگان، نماد مؤمن واقعی بود. همیشه دوستان زیادی داشت و همه او را دوست می‌داشتند. در برابر پدر و مادر و برادر سربه‌زیر و سپاسگزار بود.

در نامه‌هایی که می‌نوشت خودش را فرزندی گناهکار و حق‌نشناس می‌دانست و از هر کمکی به دوستان و آشنایان دریغ نداشت. سرکشی به افراد بی‌بضاعت و ضعیف را برای خود وظیفه می‌دانست. اصلاً در فکر دنیا نبود و همیشه به آخرت فکر می‌کرد. در دعاهایش همیشه آرزوی شهادت می‌کرد و زندگی را پُل و تجملات را گناه می‌دانست.

در سکوت نیمه‌شب با انس به نمازِ شب، روح خود را با معبود همراه می‌ساخت و مدام امام را دعا می‌کرد و شاکر خداوند بود که این راه را پیش روی او گذارده و چنین رهبری را برای ما فرستاده.

زمان شهادت شهید محسن نقدی

در آخرین سفر به جبهه، دوست محسن برای هر دو نفرشان استخاره می‌گیرد که این آیه‌ می‌آید:

«اِنَّ اللّهَ اِشتَری مِنَ المُؤمِنینَ أنفُسَهُم و أموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الجَنّه یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللّهِ فَیَقتُلونَ و یُقتَلونَ وَعداً علیه حقّاً فِی التَوراهِ و الإنجِیلِ وَ القُرآن وَ مَن أوفی بِعَهدِه مِنَ اللهِ فَاستَبشِروا بِبَیعِکُمُ الّذی بایَعتُم بِه و ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیم»

محسن گفت: مادر، پس از این استخاره که در رابطه با شهادت است، خانوادۀ دوستم به او اجازه نمی‌دهند به جبهه برود. مادر گفت: خیلی بد کاری کردند! چرا سد راه این جوان شدند؟ مگر به راه بدی می‌خواهد برود؟ می‌خواهد در راه خدا جهاد کند، باید خوشحال باشند.

اما محسن نگفت که دربارۀ خودش هم همین آیه بوده است؛ پس دست‌ها را در گردن مادر حلقه کرد و او را بوسید و گفت: مادر تو چقدر خوبی! همیشه پشتوانه‌ای خوب برای من بودی. هیچوقت سد راهم نبودی و همیشه مرا تشویق کردی و…

محسن رفت و همچون مولایش امام حسین علیه‌السلام سرِ ناقابلش و همچون سرورش اباالفضل‌العباس علیه‌السلام دستش را فدای اسلام کرد.

به گفتۀ دوستانش، شبِ حمله قبل از عملیات باران شدیدی گرفت و تمام برادران خیس شدند. محسن با‌ این‌که هوا سرد بود تمام لباس‌هایش را شست و آب تهیه کرده و غسل شهادت کرد.

دعای توسّل را با حال توجّهی خواند و قسمت آخر آن «یا وصیّ الحسن…» را با هیجانی خاص خواند و گریه می‌کرد و با نالۀ «یا مهدی یا مهدی» به آن حضرت متوسّل بود.

آخرین نمازش را خواند و مثل همیشه این اشعار را بر لب داشت:

 

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا

بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

تشنۀ آب فراتم ای اجل مهلت بده

تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

 

محسن نقدی سلاح آرپی‌جی را در دست گرفت و با زدن چندین تانک و اسارت گرفتن گروهی از سربازانِ دشمن، در حالی که دشمن را دنبال می‌کرد به زمین افتاد.

شهید محسن نقدی

سقوط این دلاور بر روی مین، جسم نازنین او را تکه‌تکه کرد و همانطور که از خدا خواسته بود با تنی بی‌سر و دستی قطع شده سر بردامان سردار کربلا حضرت اباالفضل‌العباس علیه‌السلام به دیدار معبود شتافت و شاید این اشعار را که عمری زمزمه می‌کرد در عمل به اثبات رساند:

 

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت‌خو را نکشند

گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز

مردار بود هر آن‌که او را نکشند

خاقانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا