شهدا

شهید حجّه ‌الاسلام مهدی نظیری

زندگی نامه شهید مهدی نظیری

شهید مهدی نظیری درسال ۱۳۴۸ در خانواده‌ای معتقد و پایبند به اصول مذهبی متولد شد و سال‌های کودکی را پشت سر گذارد.
شهید مهدی نظیری آغاز نوجوانیش مصادف با سال‌های حرکت عظیم انقلابی امّت مسلمان بود و به این ترتیب از آغاز رشد فکریَش، در متن جامعه اسلامی ایران علیه رژیم ستم شاهی ‌قرار گرفت و با آرمآن‌های این انقلاب مأنوس گشت.
خصوصیت بارز او شور و هیجانش برای فعّالیت بود. تمام لحظاتش را در فعالیّت و حرکت به منظور به تحقق رسانیدن اهداف متعالی اسلام به فرمان امام و مولایش می‌گذراند.

شهید مهدی نظیری
می‌توان گفت تا زمان شهادتش روحیه او برای اطرافیانش درک ناشدنی بود. همان‌طور که در وصیتنامه‌اش ذکر نموده:
«مدّت‌ها در زندگیش به جستجوی کسی بود که دست او را بگیرد و هدایتش کند… کسی که بتواند حرف‌های دلش را با او بگوید.»
و سرانجام نیز یافت.
شهید مهدی نظیری در هر گروه مقاومتی، هر مسجدی و هر پایگاه بسیجی می‌توان نام و اثری از او یافت؛ زیرا که فعالیّتش محدود به محلّ خاصّی نبود.
با این همه مسجد قُبا (آتشی‌ها) و محضر استاد حضرت آیت اللّه سیّد علی‌محمّد دستغیب«مدظله‌العالی» سرچشمه و منشأ همه این ایثارها و حرکت‌ها بود.

مهدی نظیری

علاقه وافر مهدی به هادیِ راه چنان‌چه خود در وصیت نامه‌اش می‌نویسد:
«در حیات زندگیم دلم می‌خواست که کسی را پیدا کنم و حرف دلم را با او بگویم، تا این‌که پیدا کردم و او مرا طلبید و دستم را گرفت و مرا به سرمنزل مقصود هدایت کرد.

در این مواقع هدف باید الهی باشد، در این قطعه دلم می‌خواهد کمی ‌با برادران طلبه صبحت کنم، البته آنان همه سروران ما هستند ولی چند سخن را باید گفت: در جمعی از طلبه‌ها از زبان استاد عزیزمان حاج سیّد علی‌محمّد دستغیب شنیدم که اگر طلبه‌ها با علم بیشتری به شهادت برسند در آن دنیا از دیگر شهیدانی که علمشان کمتر است «افضل» هستند؛ از برادران طلبه خواسته‌ام این است که حوزه‌ی علمیه، این سنگر علمای شهید از جمله شهید آیت اللّه دستغیب(ره) را حفظ کنند و آن را ترک نکنند. باری دیگر از همان استاد شنیدم که می‌گفت: هر کس به طلبگی پشت کند پشیمانی بر او نازل خواهد شد

لذا مهدی با فهم تمام وارد حوزه‌ی علمیه شد و همنشین طلاب حوزه‌ی علمیه‌ی ابوصالح«عج» گشت. اما با این همه اوصاف بیشترین عشق او حضور در جبهه‌ها بود.

تا زمانی که در شیراز به سر می‌برد بی‌قرار و نا آرام بود و آنگاه که به جبهه می‌رفت و بازمی‌گشت تا مدّتی خاموش بود، گویی آبی بر آتش وجودش ریخته شده است و باز طولی نمی‌کشید که این آتش شعله ور می‌گشت و بی‌تابانه تدارک رفتن می‌دید.
شهید مهدی نظیری بی قرار، ساعت‌ها در اطاقی می‌نشست و به تنهایی با صدایی که مملوّ از درد و سوز و عشق بود نوحه‌های کربلای حسینی را می‌خواند و سرانجام این نوحه خوان حسین به راه حسین شتافت و در کربلای ایران هم چون مولایش با لبان تشنه به دعوت حقّ لبیک گفت و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین پاسخ گفت؛ چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».
و یارانش را نوحه خوان غمش نمود…

شهید مهدی نظیری و دوست گرامیشان
همراه و همسفر مهدی شهید رضا پورخسروانی می‌گوید:
«از حدود دو ماه قبل از شهادت و خصوصاً شب آخر زندگیش بسیار شاد و بشّاش بود و مکرّر خنده را بر لبانش می‌دیدیم. یک سفر به زیارت امام هشتم(ع) رفت و بعد از بازگشت عازم جبهه شد در آخرین لحظات که برای عملیات می‌رفتند (شهید مهدی نظیری، شهید رجبی و شهید اسداللّهی زوج ) هر سه همراه و دور هم بودند و صحبت می‌کردند دائماً لبخند می‌‌زدند و خوشحال بودند چون می‌‌دانستند که به سوی لقاء خدا می‌‌روند واقعاً که آن لحظات نه بر روی زبان جاری می‌شود نه با قلم می‌‌توان نوشت. فقط کسانی کمی خواهند فهمید، که در آن لحظات در کنار رزمنده‌ها بودند.
آری شهید مهدی نظیری می‌‌دانست که این بار به آرزویش می‌رسد. و شامل رحمت الهی خواهد شد همان طور که به عده‌ای گفته بود که من این بار به شهادت خواهم رسید و نیز یک بار خواب دیده بود و یکی دیگر از برادران نیز خواب شهادت مهدی را دیده بود.
شب عملیات با خنده می‌گفت:
«حیف که امشب شب آخر است و شب عملیات و گرنه برایتان دو سه تا مزه می‌‌پراندم تا شاد شوید.»

شهید نظیری

شرح شهادت شهید مهدی نظیری توسط شهید رضا پورخسروانی

«دومین روز بود که راه می‌‌رفتیم, در گرمای پنجاه درجه تیرماه ایلام و بدون آب، تشنگی و بی آبی دروجودمان غوغا می‌کرد مهدی ۱۶سال بیشتر نداشت.

نفس‌های آخر را می‌‌کشید. بی آبی کار خودش را کرده و وجود نازنینش در آفتاب آب می‌شد. باحیرانی وناتوانی چند قدم راه می‌‌رفت و با صورت زمین می‌‌افتاد. باز تقلّا می‌کرد و می‌‌ایستاد وبازهم زمین می‌‌افتاد. فکر می‌کردم سراب می‌‌بیند. کنارش نشستم.

سر مهدی تشنه لب را روی زانو گذاشته بودم دیدم لب مهدی به هم می‌خورد.گوشم را نزدیک بردم گفت: آقا رضا سرم را روی زمین بگذار، سرش را روی زمین گذاشتم.

وقتی به عقب رسیدم از فشار تشنگیِ این چند روز و گم شدن در منطقه بی‌هوش شدم. در همان حال دیدم مهدی با لباسی یکپارچه از نور با لبخند کنارم آمد. گفت رضا می‌‌دانی چرا هر بار که زمین می‌خوردم باز بلند می‌شدم آخه حضرت زهر(س) کنارم ایستاده بود؛ می‌‌خواستم به احترام ایشان بلند شوم زمین می‌خوردم می‌‌دانی چرا گفتم سرم را روی زمین بگذار آخه حضرت زهرا(س) می‌خواست سرم را به دامن بگیرد واسه همین از شما خواستم سرم را از روی زانویت زمین بگذاری.»

زمان شهادت شهید شهید مهدی نظیری

شهید مهدی نظیری طلبه‌ی عارف و بسیجی در تایخ ۱۳۶۴/۴/۲۱ در جبهه‌ی غرب میمه (دهلران) مظلومانه با لبان تشنه سر به دامان پاک حضرت زهرا(س) و سر خوش از میهمانی در مجلس حضرتش دعوت حق را لبیک گفت و شاگرد مجلس درس رسول اللّه(ص) شد تا از قافله دیگر همرزمانش که تقدیر به بودن و طی کردن راه علم برایشان رقم خورده عقب نماند.

سخنان حضرت آیت الله سید علی محمد دستغیب در وصف شهید مهدی نظیری

«ظهربود، خوابم برد. مهدی را دیدم، عبا به دوش و عمامه به سر. یک تا از عمامه را هم باز کرده وانداخته بود دور گردن. مرا در آغوش کشید و مصاحفه گرمی‌کردکه هنوز بدنم گرمی آن را حس می‌کند.
گفتم :آقا مهدی کجا می‌روی ؟
گفت: صبح‌ها دو ساعت پیش حضرت آقا رسول اللّه(ص) درس می‌‌گیریم، الان هم دارم می‌‌روم پیش حضرت رسول اللّه(ص).»

شهید نظیری

شهید مهدی نظیری در ساعات آخر باز هم دوستان خود را چنین سفارش می‌کند:
«…از طرف این‌جانب حقیر به برادران گرامی‌مسجد بگویید که سعی کنند معنویت را از دست ندهند و معنویت جمعشان را به دیگر جمع‌ها صادر کنند. هرگاه که حس کردید که معنویت شما در حال از دست رفتن است قرآن بخوانید. خداوند می‌گوید کافران از کتاب الهی ترس دارند و همیشه به قرآن مسلح باشید.
ای عزیزان مسجد، دعا به جان امام و امید امام و امت آیت اللّه العظمی‌منتظری و دعا برای نابودی منافقین ضد ولایت فقیه و دعا برای سلامتی تمامی ‌رزمندگان و روحانیون زحمتکش از جمله استاد عزیزمان، آقای بالا سرمان و پدر بزرگوار و دلسوزمان حضرت حجهالاسلام و المسلمین حاج سیّد علی‌محمّد دستغیب یادتان نرود.»

روحش شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا