شهید محمد علی ورامینی
زندگی نامه شهید محمد علی ورامینی
شهید محمد علی ورامینی در اوّلین روز آذرماه سال ۱۳۳۹ هجری شمسی در شهر شیراز دیده به جهان گشود. نام محمد علی به عنوان نشانهای الهی بود که از جانب مادر بر او نهاده شد چرا که به حسب روایات، نامی را که مادر بر فرزند میگذارد از آسمان آمده و لذا عشق به حضرت ختمی مرتبت و اولاد طاهرینش جزء لاینفک وجودی او بود. پرورش محمد علی در خانوادهای مذهبی و تربیت در دامان مادری پاک، چنان لطافتی الهی در او ایجاد کرده بود که وجودش برای خانواده منبعی از خیرات و برکات بود.
در دوران تحصیلی از هوش و استعداد ویژهای برخوردار بود و دو مرتبه بورسیۀ تحصیلی کشور آمریکا برای محمد علی در نظر گرفته شد اما به این موقعیت ممتاز نیز هیچ اعتنایی نکرد.
با شروع حرکت انقلاب اسلامی، شهید محمد علی ورامینی فعالیتهای خود را در دبیرستان شروع کرد و جزوات و اعلامیهها و رسالۀ امام خمینی را از حوزۀ علمیۀ قم تهیه میکرد و با انتشار آن در بین جوانان زمینۀ آگاهی آنان را فراهم مینمود. پشتوانۀ بزرگ معنوی محمد علی، ارتباط دوستانۀ او با حضرت آیتاللّه سید عبدالحسین دستغیب و حضور در جلسات پر فیض و برکت ایشان در مسجد جامع عتیق بود و به حق، عظمت این عالم بزرگوار و نفَس مسیحایی او تأثیری ژرف بر روح و روانش گذاشته بود چنانکه اطرافیان نیز از این طراوت معنوی آرامش میگرفتند.
در این زمان بود که شخصی هندو پس از مدّتی معاشرت با محمد علی، تحتتأثیر جذبۀ معنوی او قرار گرفته و به دین اسلام مشرّف میشود.
در سیر حرکت بزرگ انقلاب اسلامی، با حضور در راهپیماییهای مردمی علیه طاغوت و حادثۀ مسجد حبیب و تسخیر شهربانی، نقش محمد علی بسیار محسوس بود.
پس از پیروزیِ انقلاب، بهواسطۀ دوستی با طلبۀ شهید «مجتبی اجرایی» چشم بر بهشتی دیگر باز نمود و با قدمگاه عاشقان شهادت یعنی مسجد قُبا (آتشیها) آشنا شد. عاشق شیدایی که درس معرفت را در محضر شهید محراب تلمّذ کرده بود با آشنایی با حضرت آیتاللّه سید علی محمد دستغیب، عطرِ وجود آن عارف واصل را در ایشان استشمام نموده و مستانه معتکف سرای او گردید.
نشانههایی که در طول زندگی محمد علی از عشق و ارادت او به معرفت الهی و شناخت اهلبیت دیده میشد، اطرافیان را به حرکت صعودی او متوجّهتر میکرد. وی در جوانی به بیماری ناشناختهای مبتلا میشود و دکترها از او قطع امید میکنند اما یک شب که محمد علی از شدّت درد به خود میپیچید، خواهرش در خواب میبیند که دستی، دستهگلی را به طرفش گرفته و میفرماید این دستهگل را حضرت رسول صلیاللّهعلیهوآله برای محمد علی فرستادهاند؛ فردای آن روز میبینند محمد علی که از شدّت درد نمیتوانست حرکت کند، بلند شده و راه میرود! شاید این عنایت از جانب حضرت رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآله، نجات این سالک الهی از مرگ در رختخواب و سیر به سوی فنای الهی با شهادتی بود که عمری را در طلب آن سوخته بود.
زمان شهادت شهید محمد علی ورامینی
آخرین شبی که محمد علی میخواست به جبهه برود خدمت مادر رسید و او را دلداری داد و با کمک گرفتن از آیاتی از قرآن میگوید: «مادر میدانم که لایق شهادت نیستم، ولی خواب دیدهام که در مسیری در حرکتم و در مقابلم دوازده نفر بزرگوار و محترم سوار بر اسب بودند،
یکی از ایشان از اسب پیاده شد و مرا در آغوش گرفت و در گوشم زمزمهایی کرد و فرمود: «خوش آمدی!» من مطمئن شدم که شهید میشوم. محمد علی دست مادر را بوسه زد و راهی جبهه شد.
ایشان در ۲۲ فروردینماه سال ۱۳۶۲ در منطقۀ شرهانی همراه با پسردایی خود، شهید «خلیل عسکر پور» به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد. و در ۲۸ فروردین در قطعۀ شهدای والفجر۱ در کنار دیگر دوستانشان به خاک آرمید.
قسمتی از وصیتنامۀ شهید محمد علی ورامینی
«البتّه به این نکته اذعان دارم که آنقدر نیستم که نعمت شهادت نصیبم شود، معالوصف شهدا در همه حالات خطدهندۀ ما هستند.
هرکس که برای حرفهایم ارزش قائل هست به این نکته توجه کند، حمایت از جمهوری اسلامی کنید و دیگر اطاعت از شخص امام خمینی و یارانش بکنید.»