شهدا

شهید محمدحسین نجابت

شهید محمد حسین نجابت در بیان پدر بزرگوارشان حضرت‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ حاج‌ شیخ‌ حسنعلی‌ نجابت‌

«مرحوم‌ شهید محمد حسین‌ نجابت‌ از هنگامی‌ که‌ ممیّز شد طالب‌ حقیقت‌ و درستکاری‌ بود و با پدر و مادرش‌ بیش‌ از افراد عادی‌ الفت‌ و تواضع‌ داشت‌ و بسیار مهمان‌دوست‌ بالاخص‌ نسبت‌ به‌ ارحام‌ خودش‌ و پس‌ از بلوغ‌، مسلمان‌، با تمام‌ ابعاد تسلیم‌ خداوند و خاتم‌ انبیاء و احکام‌ قرآن‌ بود و با جان‌ و قلب،‌ مذهب‌ جعفری‌ را می‌شناخت‌ و عمل‌ می‌نمود.

ابتدا تقلید مرحوم‌ آیت‌‌اللّه میرزا عبدالهادی‌ شیرازی را نمود. پس‌ از وفات‌ ایشان‌ تقلید آقای خویی‌ را می‌نمود، لکن‌ دو سال‌ بیشتر مقلّد ایشان‌ نبود و از ایشان‌ عدول‌ به‌ حضرت‌ امام‌ خمینی‌ نمود.
شهید محمد حسین‌ در سه‌ سال‌ آخر عمرش،‌ روح‌ اجتهادش‌ از قوّه‌ به‌ فعلیت‌ رسیده‌ بود و درس‌ معالم‌ و لمعه‌ را نزد بنده‌ خواند.
ذهن‌ بسیار نقّاد و روشنی‌ پیدا نموده‌ بود. لهذا رغبت‌ فوق‌العاده‌ پیدا کرده‌ بود که‌ در احکام‌ اسلام‌ مجتهد شود. لهذا تمام‌ هم‌درس‌های‌ ایشان‌ از افسردگی‌ به‌ واسطۀ نقّادیت‌ ذهن‌ ایشان‌ و خوش‌فهمیش‌ و سرعت‌ انتقالش‌ خارج‌ می‌شدند و ابتهاج‌ علمی‌ برای‌ همه‌ نصیب‌ می‌شد.
از اوصاف‌ بارز شهید محمد حسین‌، الفت‌ و دوستی‌ و وصل‌ و صلۀ رحم‌ و جود و بخشش‌ و ایثار ایشان‌ بود. هرگاه‌ در منزل‌ وارد می‌شد بزرگ‌ و کوچک‌ مسرور می‌شدند از ملاقات‌ ایشان‌. در خانه‌ چراغ‌ پر نوری‌ بود و به‌ واسطۀ الفتی‌ که‌ با همه‌ داشت‌ تمام‌ افراد نزدش‌ محترم‌ بودند بالاخص‌ اهل‌ علم‌ و سادات‌.
در صلۀ رحم‌ به‌ نحوی‌ بود که‌ همۀ ارحام‌ را متوجّه‌ به‌ حضرت‌ امام‌ خمینی‌ می‌نمود. زیرا وجهه‌ پیدا نمودن‌ به‌ امام‌ را افضل‌ تمام‌ قربات‌ می‌دانست‌. علوم‌ اسلامی‌، صرف‌ و نحو و منطق‌ را به‌ مقدار لازم‌ تمام‌ نمود و به‌ فقه‌ و اصول‌ و تفسیر پرداخت‌. با اینکه‌ ایشان‌ معمّم‌ نبود ولی‌ برای‌ تجلیل از‌ امام‌ خمینی‌ عمامه‌ پوشید.

خودش‌ با برادران‌ و دوستانش‌ پانزده‌ روز در تهران‌ با عمامه‌ باقی‌ ماند تا شوکت‌ و عظمت‌ امام‌ خمینی‌ در قلوب‌ بیشتر گردد و دو روز پس‌ از ورود امام‌، به‌ شیراز مراجعت‌ نمود.

او می‌گفت‌: هنگامی‌ که‌ داخل‌ جمعیت‌ بودم‌، برای‌ دیدار امام‌ در فکر بودم‌ که‌ دستم‌ به‌ امام‌ برسد. هنگامی‌ که‌ امام‌ را زیارت‌ کردم‌ و چشم‌ شریف‌ ایشان‌ مواجه‌ چشم‌ من‌ شد به‌ قدری‌ سرور و فرح‌ روحانی‌ نصیبم‌ گردید که‌ چنین‌ سرور و فرحی‌ در مدّت‌ عمرم‌ سابقه‌ نداشت‌ و معنای‌ کلام امام موسی ابن جعفر علیه‌السلام «النَظرُ فی‌ وَجهِ العالمِ‌ عبادهٌ‌» را یافتم‌.
با آغاز جنگ‌ تحمیلی‌ از دامپزشکی‌ به‌ جهاد سازندگی‌ وارد شد و به‌وسیلۀ‌ ورودش‌ در جهاد مشغول‌ سنگر ساختن‌ در خط‌ مقدم‌ جبهه‌ شد. ولی‌ پس‌ از فرمان‌ امام‌ مبنی‌ بر شکستن‌ حصار آبادان‌ و مسامحه‌ نمودن‌ رئیس‌جمهور معزول‌ خائن‌، ایشان‌ و دوستانش‌ همّت‌ گماشتند که‌ به‌ هر قیمتی‌ است‌ طرح‌ شکستن‌ حصار را ایجاد نمایند و فرمان‌ امام‌ به‌ زمین‌ نخورد.

لهذا به‌واسطۀ این‌ همّتِ‌ عالی،‌ خداوندِ حبیب‌ مشرّفش‌ فرمود به‌ محبّتِ اهل‌بیت‌ خاتم‌ انبیاء علیهم‌السلام‌ حشرش‌ را با حضرت‌ ابا‌عبداللّه الحسین علیه‌السلام خواهد فرمود، بلطفه‌ و کرمه‌ و فضله‌.

اما جود و کرمش‌ طوری‌ بود که‌ تمام‌ روستا و صحرانشینان‌ که‌ از دامپزشکیِ ایشان‌ بهره‌مند می‌شدند علاوه‌ بر دلسوزی‌ نسبت‌ به‌ دوابّ‌ و طیور آن‌ها، نسبت‌ به‌ افراد فقیر آن‌ها دلجویی‌ می‌نمود به‌ نحوی‌ که‌ علاوه‌ بر اصلاح‌ امور آن‌ها، پول‌ نقد از جیبش‌ به‌ آن‌ها می‌پرداخت‌. هرگز فقیر و محتاج‌ را محروم‌ نمی‌نمود و حسن‌ خلق‌ ایشان‌ طوری‌ بود که‌ هرگز صدای‌ خودش‌ را در مقابل‌ رفیقش‌ بلند نمی‌نمود.

هرگز با مادر یا پدر یا اهل‌بیت‌ و برادر و خواهر و سایر ارحام‌ نسبی‌ و سببی‌ خشونت‌ نداشت‌ و هرگز بی‌تحصیل‌ رضایت‌ والدین‌ و اهل‌بیت‌ از خانه‌ بیرون‌ نمی‌رفت‌ و نیز هرگز برای‌ شخص‌ پولدار تواضع‌ نمی‌نمود.

به‌واسطۀ حسن‌خلقش،‌ معاصرین‌ وی‌ غبطۀ حسن‌خلق‌ او را می‌ورزیدند. به‌ نماز جماعت‌ رغبت‌ فوق‌العاده‌ داشت‌ و آن‌ را جزء شعار مسلمین‌ و رونق‌ جمهوری‌ اسلامی‌ می‌دانست‌.

هنگام‌ خداحافظی‌ به‌ بنده‌ فرمود: پدر، به‌ بچه‌هایم‌ رسیدگی‌ نما و معلوم‌ بود صرفاً به‌ طرف‌ قُرب‌ خداوند قدم‌ برداشته‌ و جدّاً لقاء وجه‌ کریم‌ خداوند را بر دیگران‌ ترجیح‌ داده‌. امید به‌ خداوند دارم‌ که‌ حشرش‌ با حضرت‌ اباعبداللّه‌الحسین‌ علیه‌السلام‌ باشد، زیرا نسبت‌ به‌ عزای حضرت‌ اباعبداللّه‌الحسین‌ علیه‌السلام از بذل‌ مال‌ و وقت‌ و رنج‌ دریغ‌ نمی‌نمود.
اواخر عمر ایشان‌ کاملاً آشکار بود که‌ جبهه‌ را محترم‌تر از مسجد می‌داند. مکرّر ایشان‌ اشاره‌ می‌نمود که‌ برکات‌ خداوند در جبهه‌ عیان‌ است‌ و حضرات‌ معصومین‌ علیهم‌السلام نظر شریفشان‌ در جبهه‌ فوق‌العاده‌ است‌.
با اینکه‌ بنده‌ در حقوق‌ پدری‌ ایشان‌ بسیار مقصّر و قاصر بودم‌، ولی‌ نمی‌گذاشت‌ قصور و تقصیراتم‌ ظاهر گردد، همیشه‌ با لطف‌ و مدارا با من‌ معامله‌ می‌کرد. به‌ همین‌ نسبت‌ بود رفتار وی‌ با مادر و خانواده‌اش‌.
«اللّهمّ احشُرْهُ‌ مع‌ محمّدٍ و آله‌ الطاهرین‌ علیهم‌ الصلاهُ‌ و السلام‌»

وصیت‌نامه شهید محمد حسین نجابت

بسم‌ اللّه الرحمن‌ الرحیم‌
«و ما هذهِ الحیاهُ الدُنیا الاّ لَهوٌ و لَعِبٌ و إنّ الدارَ الا´خِرَهَ لَهِیَ الحَیَوانُ» یا واسعَ المَغْفِره‌ إغفِر لی‌.

سلام‌ و درود فراوان‌ بر رهبر کبیر و عزیزمان‌ امام‌ خمینی‌ و سلام‌ و درود بر شهیدان‌ اسلام‌ و شهیدان‌ کربلا و شهدای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ که‌ با خون‌ خویش‌ اسلام‌ محمدی‌ را دوباره‌ زنده‌ نمودند و سلام‌ بر پدر بزرگوارم‌ که‌ از کوچکی‌ درس‌ تقوا‌ و خداشناسی‌، ایثار و بالاخره‌ راه‌ انبیاء و ائمۀ‌ اطهار و اولیاءاللّه را به‌ من‌ آموخت‌ و سلام‌ بر مادر مهربانم‌ که‌ با محبّت‌ و آغوش‌ گرم‌ خود مفهوم‌ محبّت‌ الهی‌ را به‌ من‌ چشانید و سرانجام‌ سلام‌ بر همسرم‌ که‌ تا آخرین‌ لحظه‌ یار و غم‌خوار و مددکارم‌ بود و امیدوارم‌ که‌ پس‌ از مرگم‌ مرا فراموش‌ نکند و در تربیت‌ فرزندانم‌ نهایت‌ سعی‌ و کوشش‌ را بنماید که‌ همانا خدمتگذار اسلام‌ و ملّت‌ اسلامی‌ باشند.
اکنون‌ که‌ این‌ وصیت‌نامه‌ را می‌نویسم‌ حالم‌ خوب‌ و از همه‌ چیز قطع‌ امید کردم‌ جز خدای‌ بزرگ‌. امید واثق‌ دارم‌ به‌ برکت‌ امام‌ حسین علیه‌السلام که‌ با همین‌ حال‌ به‌ لقاءاللّه بشتابم‌. در خاتمه‌ چند نکته‌ قابل‌ یادآوری‌ است‌:

هرگز خدا را فراموش‌ نکنید و جز برای‌ رضای‌ او کاری‌ انجام‌ ندهید.

قرآن‌ زیاد بخوانید و سعی‌ در یادگیری‌ و تفسیر آن‌ بنمایید و هرچه‌ بیشتر درس‌ عربی‌ را دنبال‌ کنید. کلیۀ ام والم‌ را پس‌ از اینکه‌ شما مهریۀ‌ خود را برداشتید در اختیار سادات‌ بی‌بضاعت‌ قرار دهید.

حدّاقل‌ سالی‌ یک‌بار به‌یادِ من‌ عزاداری‌، جهت‌ امام‌ حسین علیه‌السلام یا حضرت‌ زهرا علیهاالسلام به‌‎پا دارید تا شاید به‌ شفاعت‌ این‌ بزرگان‌ راه‌ نجاتی‌ پیدا کنم‌.

«والسّلامُ‌ علی‌ من‌ اتّبَعَ‌ الهُدی‌»
مرحوم‌ شهید محمدحسین‌ نجابت مؤمن‌ کامل‌، عالمِ عامل‌، تشنه‌ای‌ بی‌قرار، طالبی‌ سخت‌کوش‌، رفیقی‌ همراه‌، مونسی‌ دلنشین‌، مورد احترام و در دل‌ همه‌ جای‌ داشت‌. از اوان‌ کودکی‌ مورد علاقۀ خاص‌ پدر بزرگوارش‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ نجابت رحمهاللّه‌علیه بود و دروس‌ سطح‌ را نزد ایشان‌ خواند، به‌ حدی‌ که‌ در ابواب‌ فقه‌ صاحب‌نظر بود.
شخص‌ اگر توانست‌ خود را از عالم‌ حیوانیت‌ بیرون‌ آورَد و به‌ مرتبۀ‌ انسانیت‌ رساند، بدین‌ معنا که‌ جهت‌ ازالۀ‌ حیوانیت‌، خود را تحت‌ احکام‌ الهی‌ و نظر خاص‌ ائمۀ طاهرین‌ در آورد، یعنی بتواند احکام‌ خدا را تا حد مقدور در خود ملکه‌ کند، این‌ شخص‌ دیگر روحانی‌ است‌، حیوانی‌ نیست‌.
شهید محمدحسین نجابت تحت‌ نظر خاص‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ حاج‌ شیخ‌ حسنعلی‌ نجابت‌ شیرازی رحمهاللّه‌علیه والد مکرّم‌ خودشان‌، مراتب‌ سلوک‌ را طی‌ کرده‌ و از عالم‌ حیوانیت‌ خارج‌ و به‌ عالم‌ روحانیت‌ نائل‌ شده‌ بود و اصدق‌ مصادیق‌ این‌ معنی‌، ایجاد انقلاب‌ ایشان‌ در هر مجلسی‌ که‌ حضور می‌یافت‌ بود.

یعنی‌ امکان‌ نداشت‌ در مجلسی‌ ایشان‌ وارد شود و اهل‌ مجلس‌ را متوجه‌ خدا نکند. این‌ فقط‌ از ناحیۀ‌ روح‌ بلند و روحانیت‌ ایشان‌ بود. جذابیت‌ و روحانیت‌ و متانت‌ و صداقت‌ ایشان‌ اثر خودش‌ را می‌گذاشت‌ و مجلس‌ را منقلب‌ می‌کرد. این‌ به‌ خوبی‌ برای‌ دوستان‌ واضح‌ بود.
«الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی’ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»
خوشا به‌ حال‌ چنین‌ افرادی‌ که‌ با خدای‌ خود معامله‌ کردند و فانی‌ فی‌اللّه شدند. چون‌ عمل‌ صالح‌ به‌جا آوردند. چه‌ عمل‌ صالحی‌ بهتر از اینکه‌ دائم‌ خود و مردم‌ را به‌ خدا متوجه‌ کردن و این‌ صفت‌ در شهید محمدحسین نجابت روشن‌ بود.
مردان‌ خدا جز به‌ خدا دل‌ ندهند. یعنی‌ از «غیر» خلاصی‌ پیدا کرده‌اند و تمام‌ ابعاد خود را الهی‌ کرده‌اند و شهید محمدحسین نجابت در حقیقت‌ شعله‌ای‌ بود از نور که‌ متّصل‌ به‌ ربّ‌الارباب‌ می‌شد.

این‌ معلوم‌ می‌باشد که‌‌ همان آثار حیات‌ آن‌ شهید بزرگوار بعد از شهادتش‌ هم‌ ظاهر است‌. چنین‌ افرادی‌ هرگز سکون‌ ندارند، یعنی‌ دائم‌ در حال‌ سِیر می‌باشند و هر شخص‌ طالبِ معرفت‌ را با خود می‌برند و راهنما می‌باشند.

شهید محمدحسین نجابت در مدّت‌ عمر پربرکت‌ خود چنین‌ بود. لذا شهادت‌ او باعث‌ موجی‌ جدید برای‌ طالبین‌ حق‌ و حقیقت‌ شد. اوصاف‌ حسنۀ‌ مرحوم محمدحسین نجابت گویای‌ این‌ معنی‌ است که «لِکُلِّ عَملٍ نورٌ» اگر محبت‌ است‌، کرَم‌ است‌، رفاقت‌ است‌، صداقت‌ است‌…

این‌ از ناحیۀ‌ عمل‌ ایشان‌ است‌. چون‌ عالمِ‌ عامل‌ است‌. این‌ نورانیت‌ یک‌ ملاک‌ برای‌ مؤمن‌ می‌باشد و چون‌ مؤمن‌ است‌ نور دارد و با این‌ نور مردم‌ را به‌ خدا متوجّه‌ می‌کند. این‌ چنین‌ شخصی‌ با این‌ معلومات‌ و عشق‌، با دید باز، با قلب‌ روشن‌ دعوت‌ حق‌ را لبیک‌ گفت‌ و شربت‌ طهور را نوشید و به‌ دیگران‌ هم‌ فهماند.
«وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»

شهید محمد حسین نجابت

زندگی نامه شهید محمدحسین نجابت

شهید محمدحسین نجابت فرزند حضرت‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ حاج‌ شیخ‌ حسنعلی‌ نجابت‌ رحمهاللّه علیه در سال‌ ۱۳۲۹ در شیراز متولّد شد.

شهید محمدحسین نجابت  بعد از دریافت‌ دیپلم‌ به‌ دانشگاه‌ رفت‌ و همراه‌ آن،‌ مقدمات‌ دروس‌ حوزوی‌ را نیز تحت‌ نظر پدر بزرگوارشان‌ فرا می‌گرفت‌.

شهید محمدحسین نجابت از جمله شهدایی‌ بود که‌ مورد عنایت‌ خاصۀ حضرت‌ حق‌ بود، زیرا علاوه‌ بر بهره‌مند شدن‌ از نعمت‌ عظمای‌ شهادت‌، خداوند کریم‌ این‌ لطف‌ و مرحمت‌ را به‌ ایشان‌ عطا فرمود و وی‌ را تربیت‌یافتۀ‌ یکی‌ از اولیاء خاص خود قرار داد. او که‌ از اوان‌ کودکی‌ مورد لطف‌ و عنایت‌ پدر بزرگوارش‌ بود، علماً و عملاً آشنا به‌ مبانی‌ اعتقادی‌ معظّم‌له‌ گردید و نسیم‌ عطر روح‌بخش‌ توحید از همان‌ ابتدای زندگی‌ با وجود ایشان‌ در جانش‌ وزیدن‌ نمود.

یکی‌ از خصیصه‌های‌ منحصر به‌ فرد مرحوم‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌العظمی نجابت‌ رحمهاللّه علیه که‌ نشأت‌ گرفته‌ از مکتب‌ اهل‌بیت‌ عصمت‌ و طهارت بود، روح‌ محبّت‌ و دوستیِ‌ تامّ ایشان‌ با صغیر و کبیر از دوستان‌ خویش‌ بود و مرحوم‌ شهید محمدحسین‌ نجابت‌ به‌راستی‌ از این‌ صفت‌ بهرۀ وافر برد تا بدان‌جا که‌ تمام‌ اقوام‌ و آشنایان‌ مقهور اخلاق‌ او می‌گردیدند.

شهید محمدحسین نجابت در برخورد با دوستان‌ چنان‌ چهرۀ بشّاشی‌ از خود نشان‌ می‌داد که‌ دوست‌ و دشمن‌ مجذوب‌ محبّت‌ او می‌شدند و عملاً مرید باطنیِ‌ او می‌گردیدند.

خصیصۀ دیگری‌ که‌ از مرحوم‌ شهید شهید محمدحسین نجابت به‌ عیان‌ مشاهده‌ می‌شد تعبّد ایشان‌ بود نسبت‌ به‌ اوامر مرحوم‌ پدر بزرگوارش‌. آن‌ زمان‌ که‌ صحبت‌ از درس‌ خواندن‌ می‌شد پای‌ درس‌ حاضر بود، با وجود همۀ مشکلات‌ و گرفتاری‌هایی‌ که‌ داشت‌ و تا آن‌جا که‌ به‌یاد داریم‌ علاقۀ زیادی‌ هم‌ به‌ درس‌ خواندن‌ داشت.‌

شهید محمدحسین نجابت هم‌ خود پیش‌ پدر بزرگوارش‌ درس‌ می‌خواند و هم‌ آن‌چه‌ را خوانده‌ بود تدریس‌ می‌کرد. (از جملۀ‌ این‌ علوم‌ ادبیات‌ عرب‌، منطق‌، اصول‌ فقه‌ و فقه‌ بود که‌ تا آخرین‌ روزهای‌ عمر شریفش‌ با شوقی‌ خاص‌ به‌ آموختن‌ این‌ علوم‌ مخصوصاً کتاب‌ شریف‌ لمعه‌ همّت‌ گماشت‌.)
گذشته‌ از این‌ها ایشان‌ روح‌ نقّادی‌ بسیار قوی‌ داشت‌. بارها مشاهده‌ می‌کردیم‌ شب‌ها مرحوم‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ نجابت یک‌ درس‌ لمعه‌ای‌ می‌گفتند و ایشان‌ هم‌ در این‌ درس‌ شرکت‌ می‌کرد؛ با تعدادی‌ از دوستان‌ و نوعاً با استاد خود به‌ مباحثه‌ و مذاکره‌ می‌پرداخت‌ و اشکال‌های‌ فراوانی‌ می‌کرد.

روی‌ همین‌ جهت‌ هم‌ مرحوم‌ والد سر درس‌ عنایت‌ خاصی‌ به‌ ایشان‌ داشتند. از آن‌جا که‌ مرحوم‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ نجابت‌ علاقۀ‌ بسیار زیادی‌ به‌ مرحوم‌ امام رحمهاللّه‌علیه داشتند و در هر مجلس‌ و محفلی‌ تبلیغ‌ ایشان‌ را می‌کردند و همچنین‌ دوستان‌ و آشنایان‌ خود را موظّف‌ به‌ پیروی‌ و تقلید از ایشان‌ می‌نمودند، شهید محمدحسین نجابت هم‌ علاقۀ خاصی‌ به‌ حضرت‌ امام ابراز می‌نمود و این‌ محبّت‌ را در عمل‌ نشان‌ می‌داد.

در آن‌ زمان‌ که‌ مرحوم‌ امام‌ رحمهاللّه‌علیه به‌خاطر مسائلی‌ تفسیر سورۀ حمد خویش‌ را ادامه‌ ندادند، مرحوم‌ شهید محمدحسین‌ نجابت‌ از جمله‌ کسانی‌ بود که‌ خواهان‌ ادامۀ‌ تفسیر امام شدند.

به‌ همین‌ منظور پارچه‌ای‌ را آماده‌ کرد و به‌ نماز جمعه‌ که‌ در آن‌ ایّام‌ مرحوم شهید محراب‌ حضرت‌ آیت‌اللّه دستغیب رحمهاللّه‌علیه در حافظیه‌ اقامه‌ می‌نمودند برد و در آنجا از مردم‌ امضاء گرفت‌ و به‌ محضر امام‌ فرستاد.
شهید محمدحسین نجابت به‌ آداب‌ شرع‌ مقدّس‌ بسیار مقیّد بود. بعد از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ وارد تشکیلات‌ جهاد سازندگی‌ شد و خدمات‌ خود را در این‌ ارگان‌ انقلابی‌ پی‌ گرفت‌.

شهید محمدحسین نجابت در تمام‌ مدّت‌ خدمتش‌ در جهاد سازندگی‌ در تمام‌ صحنه‌ ها حضوری‌ فعال‌ داشت‌. با آغاز جنگ‌ تحمیلی‌ به‌ فرمان‌ حضرت‌ امام رحمهاللّه‌علیه و تشویق‌ و ترغیب‌ پدر گرامیشان‌ به‌ جبهه‌های‌ نبرد حق‌ علیه‌ باطل‌ می‌شتافت‌ و در جبهه‌ها خدمات‌ شایانی‌ را در واحدهای‌ محل‌ خدمتش‌ به‌ انجام‌ می‌رساند.

شهید محمدحسین نجابت در ادارۀ دامپزشکی‌ خدمت‌ می‌کرد و قبل‌ از انقلاب‌ در رسیدگی‌ به‌ طبقات‌ مستضعفِ‌ روستایی‌ جدیّت‌ فراوانی‌ داشت‌ و به‌خاطر علاقه‌ و اشتیاق‌ زائدالوصفی‌ که‌ به خامس‌ آل‌ عبا حضرت‌ سیدالشهداء علیه‌السلام داشت‌ در هر جایی‌ که‌ حضور داشت‌ در ماه‌ محرم‌ و صفر به‌ تعزیت‌ و سوگواری‌ حضرت‌ اباعبداللّه‌الحسین‌ می‌پرداخت‌.
در جبهه‌ها نیز در برپایی‌ مراسم‌ تعزیت‌ و سوگواری‌ حضرت‌ سیدالشهداء علیه‌السلام از هیچ‌ کوششی‌ فروگذار نبود. شهید محمدحسین نجابت در رسیدگی‌ به‌ خانواده‌های‌ شهیدان‌ به‌ویژه‌ شهیدان‌ مستضعف‌ در روستاها نهایت‌ جدیّت‌ را مبذول‌ می‌داشت‌ و همکاری‌ و فعالیت‌ وی‌ در این‌ امر زبانزد خاص و عام‌ بود.

علاقه‌ و اشتیاق‌ شهید نجابت به‌ حضور در جبهه‌ها قابل‌ توصیف‌ نبود و به‌ کرّات‌ در جبهه‌ حضور پیدا می‌کرد، آن‌ هم‌ نه‌ تنها بلکه‌ هرگاه‌ به‌ جبهه‌ می‌رفت‌ عدّه‌ای‌ از دوستان‌ را هم‌ با خود می‌برد.

زمان شهادت شهید محمدحسین نجابت

به‌ فرمان‌ حضرت‌ امام‌ رحمهاللّه‌علیه در مورد شکسته‌ شدن‌ حصر آبادان‌ در عملیات‌ «ثامن‌الائمّه‌ علیه‌السلام» شرکت‌ نمود و همچون‌ عملیات‌های‌ دیگر با نهایت‌ دلاوری‌ و شجاعت‌ در این‌ میدان‌ جهاد کرد و سرانجام‌ در روز اول‌ اردیبهشت‌ سال‌ ۱۳۶۰ در عملیات ثامن‌الائمّه‌‌‌ به‌ فیض‌ شهادت‌ نایل‌ آمد و جان‌ خود را در راه‌ اعتلای‌ کلمۀ حق‌ تقدیم‌ جانان‌ نمود.
شهید محمدحسین نجابت از جوانان‌ باتقوی‌ و موحّد و بااخلاص‌ بود که‌ در همۀ لحظات‌ به‌ ذکر خداوند، قلبش‌ منوّر و زبانش‌ متبرک‌ بود به‌ ادای‌ فرائض‌ و نوافل‌. به‌ مستحبات‌ شدیداً مقید بود و تلاوت‌ قرآن‌ مجید از اعمال‌ هر روز و هر شبش‌ بود.

سخنان یکی از دوستان درباره شهید محمدحسین نجابت

«در خدمت‌ مرحوم‌‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ نجابت با عده‌ای‌ از دوستان‌ به‌ استقبال‌ حضرت‌ امام خمینی رفته‌ بودیم.‌ در روز سیزده‌ بهمن‌ ۵۷ با دوستان‌ به‌ مدرسۀ رفاه‌ رفته‌ و حضرت‌ امام را زیارت‌ کردیم‌.

شهید محمدحسین نجابت صبح‌ موفق‌ به‌ دیدار امام‌ نشد، لهذا بعد از ظهر حرکت‌ کرد و به‌ مدرسۀ‌ رفاه‌ رفت‌. شب‌ که‌ خدمت‌ مرحوم‌ آقا رسید عرض‌ کرد: عصر تا نزدیک‌ مغرب‌ در مدرسۀ رفاه‌ ازدحام‌ بود و نتوانستیم‌ اصلاً جلو برویم‌ و دیگر وقت‌ نماز نزدیک‌ می‌شد. از خدا خواستم‌ که‌ خدایا تو حاضری‌ و ناظری‌، دلم‌ می‌خواهد که‌ ایشان‌ یک‌ نظر به‌ من‌ کنند.

یکدفعه‌ در میان‌ این‌ همه‌ جمعیت‌ چشمم‌ در چشمان‌ امام‌ افتاد و چشم‌ امام در چشم‌ من‌ افتاد. ناگهان‌ وضع حالم‌ منقلب‌ شد و مثل‌ این بود که‌ به‌ آسمان‌ سیر کردم‌ و داشتم‌ عروج‌ می‌کردم‌.

مرحوم‌ آقا کاملاً تأیید کردند و فرمودند: آقای‌ خمینی‌ آن‌قدر متوجه‌ حاضرین‌ می‌باشند که‌ می‌فهمند چه‌ کسی‌ از حاضرین‌ در جمع‌ با ایشان‌ صحبت‌ دارد. لذا از همین‌ جهت‌ متوجه‌ آقا محمد حسین‌ شدند».

نقل شده دوستی درباره شهید محمدحسین نجابت

«اوّلین‌ بار که‌ خواستم‌ دروس‌ حوزوی‌ را شروع‌ کنم‌ حضرت‌ آیت‌اللّه نجابت به‌ مرحوم‌ شهید محمد حسین‌ فرمودند به‌ ایشان‌ درس‌ بدهید. ایشان‌ وقتی‌ برای‌ تدریس‌ حاضر می‌شد چنان‌ روح‌ پاکی‌ داشت‌ که‌ لازم‌ نبود درس‌ را برای‌ من‌ بخواند و اشکالات‌ مرا به‌ راحتی‌ رفع‌ می‌کرد.

یک روز با ایشان‌ در جبهۀ آبادان‌ در حال‌ زدن‌ سنگر بودیم‌. نیمه‌های‌ شب‌ بین‌ خط ایران‌ و عراق‌ بودیم‌. جای‌ بسیار خطرناکی‌ بود. مرحوم‌ شهید می‌گفت‌: فلانی‌! یک‌ کیلومتر به‌ سنگر عراقی‌ها فاصله‌ داریم‌. چون‌ لدر و بلدوزرها برای ساخت خاکریز و سنگرها باید جلوتر از خط مقدم‌ می‌رفتند و سنگر تهیه‌ می‌کردند.

گلولۀ‌ خمپاره‌ مانند نُقل‌ و نبات‌ بر سر ما می‌ریخت‌. طوری‌ فاصلۀ گلوله‌ها به‌ ما نزدیک‌ بود که‌ سرخی‌ آن‌ را می‌دیدیم‌. شهید محمدحسین نجابت گفت‌: فلانی‌! بهشت‌ را می‌بینی‌؟ گفتم‌: خدا پدرت‌ را بیامرزد، کجا ما را آورده‌ای‌؟ من‌ فقط‌ گلوله‌ می‌بینم‌. همین‌ الان‌ است‌ که‌ لَت‌ و پار شویم‌. او گفت‌: خداوند حافظ‌ است‌.
بسیار لطافت‌ روحی‌ داشت‌. بسیار می‌دیدم‌ اشخاصی‌ را که‌ نمی‌شناختم‌ یا با آن‌ها همسنگر نبودم هم آن‌شب‌ که‌ می‌خواست‌ شهید بشود مرحوم‌ شهید محمد حسین‌ او را بسیار اکرام‌ می‌کرد و احترام‌ می‌گذاشت‌، فردا خبر می‌دادند که‌ او هم‌ شهید شده‌ است‌.
همیشه‌ اواخر هفته‌ با حضرت‌ آقا به‌ دارالرحمه می‌رفتیم‌. یک‌ روز به‌ آقا گفتم‌: آقا، سر قبر مرحوم محمدحسین نجابت زیاد می‌نشینید.

ایشان‌ فرمودند: زیرا‌ خیلی مرحوم‌ شهید فعال‌ است‌، با من‌ حرف‌ می‌زند. حتّی روز دیگر که رفتیم (بدون مقدمه)‌ به من فرمودند: می‌بینی‌ چطوری‌ با من‌ صحبت‌ می‌کند؟ خیلی‌ باهوش‌ است‌.

هر کس‌ سر قبر او می‌آید سریع‌ متوجه‌ می‌شود و می‌فهمد. علّت‌ را پرسیدم‌، فرمودند: آن‌هایی‌ که‌ مانند محمدحسین‌ مؤمن‌ و به‌ یقین‌ رسیده‌ بودند و در زندگی‌ تقوی‌ داشتند بعد از مرگشان‌ همۀ مطالبی‌ که‌ در زندگی‌ آن‌ها اتفاق‌ می‌افتد را می‌بینند و به‌ زن‌ و بچه‌ و اقوامشان‌ سر می‌زنند.
شهید محمدحسین نجابت مظهر محبّت‌ و رفاقت‌ همراه‌ با صدق‌ و صفا بود. در مدّت‌ عمر پربرکتش‌ جز به‌ خدای‌ عزیز عشق‌ نورزید. لذا هرجا بود غیرسوز بود و چنان‌ جمعیّت‌ حواسی‌ داشت‌ که‌ به‌ دام‌ احدی‌ نمی‌افتاد، بلکه‌ برهم‌زنندۀ‌ دام‌ بود و سعیشان‌ بر این بود که‌ دوستان‌ را از دام‌ غیر برهاند.

برادری‌ سخت‌کوش‌ و مجاهدی‌ زیرک‌ و نسبت‌ به‌ والد بزرگوارشان‌ حضرت آیت‌اللّه‌ نجابت رحمهاللّه‌علیه‌ با تمام‌ وجود مؤدّب‌ و خاضع‌ بود. پدر بزرگوارشان‌ که‌ به‌ همۀ دوستان‌ عنایت‌ و الطاف‌ الهی‌ را ظاهر می‌فرمودند، نسبت‌ به‌ این‌ بزرگوار به‌ انحاء مختلف‌ نظر داشتند.

شاید سن شهید بیش‌ از ۱۲ سال‌ نبود که والد بزرگوارشان‌ به‌ زیارت‌ حضرت‌ رضا علیه‌السلام مشرّف‌ شده‌ بودند، نامه‌ای‌ به‌ ایشان‌ نوشته‌ بودند که‌ در آن‌ تذکری‌ برای‌ همه‌ بود و آن‌ اینکه‌ نمازِ اوّل‌ وقت‌ «رضوان‌ اللّه» و آخر وقت‌ «غفران اللّه» است‌، لذا تا بنده‌ یاد دارم‌ ایشان‌ مقیّد بود بیش‌ از ۲۰ سال‌ چه‌ در سفر و چه‌ در حضر نماز را در اوّل‌ وقت‌ بخواند.

دائماً با طهارت‌ بود و قرآن‌ خواندن‌ ایشان‌ چه‌ در سفر و چه‌ در حضر ترک‌ نمی‌شد. عاشقی‌ بی قرار و با سوز و حُسن‌ بشاشت‌ همه‌ را شیفتۀ رفاقت‌ و مصاحبت‌ خود می‌نمود.

با بچه‌ها چنان‌ مهربان‌ بود که‌ مانند پروانه‌ به‌ دورش‌ حلقه‌ می‌زدند. در کارگشایی‌ و راحتی‌ رساندن‌ به‌ دل‌ دوستان‌ جدّاً کم‌نظیر بود و رحمت‌ و رضوان‌ خدای‌ تعالی‌ بر پدر بزرگوارشان‌ که‌ از آن‌ عزیز جز خدا و محبّت‌ خدا و اهل‌بیت‌ چیزی‌ شاهد نبودیم‌. شهید محمد حسین‌ رحمت‌اللّه‌علیه‌ سِرّ آن‌ پدرِ باقی‌ باللّه بود.
شهید محمدحسین نجابت از آغاز نهضت‌ امام‌ در سال‌ ۴۲ به‌ اشارۀ‌ والد بزرگوارشان‌ برای‌ عزّت‌ اسلام‌ و نصرت‌ امام‌ به‌سر می‌دوید و آخرالامر این‌ سالک‌ پر‌طاقت‌ در حالی‌ که‌ بیش‌ از یک ماه‌ از تولّد فرزند سومشان‌ نگذشته‌ بود برای‌ چندمین‌ بار در جبهه‌ حضور یافت‌ تا بینی‌ خصم‌ را به‌ خاک‌ بمالد و زمینۀ شکستنِ حصر آبادان‌ را فراهم‌ نماید که‌ ضمن‌ حصول‌ این‌ هدف‌ به‌ مقصد غایی‌ خود که‌ لقاءاللّه بود نائل‌ آمد».

شهید محمدحسین نجابت

سخنان دوستی در مورد شهید محمدحسین نجابت

«در خدمت‌ شهید محمدحسین نجابت به‌ امر حضرت‌ آیت‌اللّه نجابت ‌رحمهاللّه‌علیه برای‌ چاپ‌ اعلامیه‌ به‌ میدان‌ انقلاب،‌ مجاور دانشگاه‌ تهران‌ رفته‌ بودیم‌ که‌ در شلوغی‌ میدان‌ شهید آیت‌اللّه دستغیب‌ رحمهاللّه‌علیه را در اتومبیل‌ پیکانی‌ مشاهده‌ کردیم‌. روزهای‌ اوج‌ انقلاب‌ و مصادف‌ با آزاد شدن‌ شهید محراب‌ از زندان‌ رژیم‌ بود.

پس‌ از سلام‌ با حضرت‌ آقای‌ دستغیب‌ و احوالپرسی‌ متعارف‌، شهید محمد حسین‌ از آقا دعوت‌ کرد که‌ مهمان‌ ما باشید. آقا امتناع‌ کردند.

اصرار کردیم‌، بهانه‌ آوردند و فرمودند: حال‌ که‌ در خدمت‌ سرهنگ‌ دستغیب‌ و در منزل‌ ایشان‌ مهمانم‌ مرا معاف‌ دارید. هرچه‌ آقا انکار می‌کرد مرحوم‌ محمد حسین‌ بر اصرار خود می‌افزود و جناب‌ شهید در یک‌ حالت‌ خوف‌ و رجا در مقابل‌ شهید محمد حسین،‌ وسط‌ خیابان‌ در شلوغی‌ میدان‌ ۲۴ اسفند در صحنه‌ای‌ جالب‌ قرار گرفته‌ بود که‌ بالاخره‌ آقا حرف‌ دلش‌ را زد: دلم‌ می‌خواهد با شما بیایم‌، اما چه‌ کنم‌ که‌ برایم‌ مأمور گمارده‌اند و منزل‌ سرهنگ‌ به علّت‌ نسبت‌ با ما شناخته‌ شده‌ است‌.

اما خوش‌ ندارم‌ که‌ دوستان‌ دیگر در تهران‌ شناسایی‌ شوند. ایشان‌ خاطر نشان‌ کردند که‌ ساواک‌ مرا با آن‌ سید در یک‌ بند قرار داده‌، با همدیگر هم‌ آزاد کرده‌اند. سید مرا رها نخواهد کرد. خلاصه‌ در کمال‌ یأس‌ از همراه‌ بردن‌ شهید، در حالی‌ که‌ ایشان‌ سوار اتومبیل‌ شده‌ بودند مرحوم محمدحسین نجابت آخرین‌ تیر ترکش‌ محبّت‌ را پرتاب‌ کرد و با صدای‌ آرام‌ خود به‌ شهید محراب‌ گفت‌: «آقا هم‌ هستند». آن‌ روزها حضرت‌ آیت‌اللّه نجابت جهت‌ استقبال‌ از امام‌ خمینی رحمهاللّه‌علیه‌ در تهران‌ تشریف‌ داشتند.

جناب‌ شهید دستغیب‌ به‌ محض‌ شنیدن‌ خبر حضور آقا در تهران‌ سر از پا نشناخته‌، از اتومبیلی‌ که‌ سوار بودند پیاده‌ شده‌ و در وسط‌ خیابان‌ با لحن‌ بسیار مشتاق‌ می‌فرمود: کو؟ کجا؟ کو، کجاست‌؟ و انگارنه‌انگار که‌ همراه‌ کسی‌ بوده‌اند و آن‌ همه‌ انکارها هم‌ که‌ همگی‌ فراموش‌ شده‌ بود از شوق‌ دیدار آیت‌اللّه نجابت‌ سر از پا نشناختند.

گفتم‌: آقا دنبال‌ چه‌ می‌گردید؟ ایشان‌ فرمود: «ماشین‌ کجاست‌ تا برویم‌؟» و لحظۀ‌ ورود شهید دستغیب‌ در منزل‌ ابوی‌ و نحوۀ‌ دیدار آقا با شهید بسیار دیدنی‌ و به‌ یاد ماندنی‌ بود و من‌ و محمد حسین‌ مسرور از غنیمتی‌ که‌ به‌ همراه‌ داشتیم‌، دو دوست‌ را در کنار یکدیگر با لذّت‌ تماشا می‌کردیم‌. هر دوی‌ ما از نعمت‌ محبّت‌ دو مرد خدا به وسیلۀ این‌ دیدار متنعّم شدیم‌».

شهید محمدحسین نجابت در جبهه‌ها اقدامات‌ بایسته‌ و شایسته‌ای‌ را به‌ ‌انجام رسانید. از جمله‌ ایجاد خاکریز، برای‌ این‌که‌ برادران‌ رزمنده‌ در پناه‌ آن‌ از آتش‌ تیربار و خمپاره‌های‌ دشمن‌ در امان‌ باشند.

دلِ شیر داشت‌ که‌ نیمه‌های‌ شب‌ در حالی‌ که‌ با سربازان‌ عراقی‌ بیش‌ از ۱۵۰ متر فاصله‌ نداشت‌ و هر لحظه‌ بیم‌ آن‌ می‌رفت‌ که‌ مورد اصابت‌ آتشبار عراقی‌ها قرار گیرد و بدنش‌ قطعه‌ قطعه‌ شود با جدیّت‌ و تلاش‌ برای‌ رزمندگان‌ اسلام‌ پناهگاه‌ ایجاد می‌کرد. در این‌ اواخر بعضی‌ اوقات‌ اگر راننده‌ای‌ نبود که‌ بولدوزر را براند او خودش‌ این‌ کار را انجام می‌داد و با نهایت‌ بی‌باکی‌ و شهامت‌ خاکریز ایجاد می‌کرد تا اینکه‌ در شمار «عند ربّهم‌ یُرزَقون‌» قرار گرفت‌ و شهید شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا