شهدا

حجه الاسلام شهید مجید محزون

زندگی نامه شهید مجید محزون

شهید مجید محزون در سال ۱۳۴۵ در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی دیده به جهان گشود. در تحصیل دروس مدرسه جدّی و پر تلاش بود. و تا سال دوم دبیرستان ادامه تحصیل داد.

شهید مجید محزون

تقارن این ایام با انقلاب اسلامی ‌مردم ایران، شهید مجید محزون را با وجود سن کم در کسوت مردی بزرگ در کنار دیگر انقلابیون قرار داده بود و در مسجد جامع عتیق با گرمای وجود شهید محراب حضرت آیت اللّه دستغیب(ره) به فعالیت انقلابی مشغول بود و اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) را پخش می‌کرد.

خیلی نترس بود. در راهپیمائی‌ها شرکت داشت و همه جا حضور داشت. در خانه، اتاقی برای خود در نظر گرفته بود و اوقاتش را در آن‌جا به مطالعه کتاب‌های مذهبی و تفسیر قرآن و کتاب‌های شهید دستغیب(ره) می‌گذراند.
دست و قدم خیر، از خصوصیات بارز او بود.
ورود شهید مجید محزون به حوزه‌ی علمیه‌ی ابوصالح«عج» و در محضر استاد بزرگوار حضرت آیت اللّه سیّد علی‌محمّد دستغیب«مدظله‌العالی» فصل جدیدی در زندگی سراسر تقوا و پرهیزکاری مجید بود.

باز شدن چشم تیزبین مجید به دریچه‌ای که از آن استشمام عطر کلام اهل‌بیت: مشامش را می‌نوازید، روح لطیف و عاشق او را شیفته درک مفاهیم بلند علوم حوزوی کرد.

شهید مجید محزون در زمان طلبگی چندین بار با کسب اجازه از محضر استاد حضرت آیت اللّه سیّد علی‌محمّد دستغیب«مدظله‌العالی» به جبهه رفت. ولی با وجود این‌که طلبه بود و می‌توانست پشت خط هم خدمت کند می‌گفت: باید به خط مقدّم بروم.

مجید محزون
از زمان طلبگی و همراهی با بسیجیان، با احساس فضای ملکوتی جبهه‌ها خیلی عوض شده بود. ولی آخرین سفر او حالی دیگر داشت در این سفر آداب را کامل به‌جا آورد و از مادر و پدر و برادران خداحافظی کرد و این نوع رفتن برای اهل منزل عجیب بود. تمام وسایلی که از دیگران گرفته بود همه را پس داد در صورتی که قبلاً هم رفته بود ولی این کارها را نمی‌کرد. شاید این مقدّمه هجرت الهی مجید بود.

شهید مجید محزون و دوستان
سخنان مادر شهید مجید محزون

«خواب دیدم مجید سوخته و شروع می‌کرد به ناله کردن تا خوابش می‌برد؛ و این ایام مقارن با شهادت او بود ولی مادر خبری نداشت؛ بلی مجید چنان‌چه مادر دیده بود سوخته بود ولی نه جسمش که روحش در عشق حضرت رب الارباب«عزّ شأنه» سوخته بود.

ولی این مادرِ عاشق و شیدای دیدارِ یوسف گمگشته پس از خبر شهادت وقتی که جسد غرق در خون فرزند را می‌بیند و صورت به صورت عزیزش می‌گذارد؛ همه چیز عوض می‌شود؛ مادر صبور و آرام شد و دیگر بی‌تابی نمی‌کند؛‌ مثل این‌که خداوند جایگاه رفیع فرزند را در کنار سیّد شهیدان حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) را بر او نمایان ساخته و او به آرزوی دیرینه هر مادری که طالب عزّت و سر بلندی فرزندش می‌باشد رسیده بود.»
روحش شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا