شهدا

شهید علیرضا رضوی

زندگی نامه شهید علیرضا رضوی

«خدایا تو شاهد باش که رفتن به پیش امام حسین علیه‌السلام را دوست دارم. خدایا تو شاهد باش من به امام حسین علیه‌السلام اقتدا کرده‌ام و دنیا را نمی‌خواهم
در سپیده‌دمِ ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۴۳، آستانۀ گرم و مصفّای خانۀ یکی از محبّان اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام با تولّد فرزندی پسر منوّر گردید.
پدر و مادری که محبّت اهل‌بیت رسول‌اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله همۀ سرمایۀ زندگی‌شان بود. نام فرزند خود را علیرضا گذاشتند تا ادب به محضر اوّلین و هشتمین امام معصوم علیهماالسلام را به‌جا آورند.

محیط گرم و صمیمی خانه که منوّر به عشق به حضرت خامس آل عبا بود، زمینه‌ای مساعد برای رشد این کودک شد تا با انس با نماز و قرآن در بین هم‌سن و سال‌های خود درخشش و ظهوری دلنشین داشته باشد.
تحصیلات را تا مدرک دیپلم به پایان رساند و جهت تحصیلات عالیه راهی دانشگاه شد.

با شروع جنگ تحمیلی، مداوم از طریق بسیج به جبهه اعزام می‌شد. سفر به سرزمین نور، فصلی از زندگی او بود که در آن سلوک الهی خود را شکل دهد.
علاقۀ علیرضا به جبهه‌ها شاید ابتدا برای عشق به شهادت بود اما پس از آشنایی با دوستانِ طلبه، افقی والاتر را نشانه گرفت.

شهید علی‌رضا رضوی
همراه با دوستان به شیراز آمد و با درک محضر حضرت آیت‌اللّه سید علی محمد دستغیب مُدّظِلّه و کسب اجازه از ایشان وارد حوزۀ علمیۀ اباصالح عجل‌اللّه‌فرجه شد.
نگاه علیرضا به چشمان سرشار از محبّت استاد، گرما را در دل مشتاق او افروخت. با اشتیاق فراوان در این کلامِ استاد تامّل نمود که:«شهادت هم درجاتی دارد و انسان اگر طلبه‌ای خوب باشد و دروس حوزوی را بخواند می‌تواند رتبه‌ای بالاتر کسب کند.» علیرضا مصمّم شد. عبا را به‌دوش کشید و با ادب در مجلس درس حاضر شد و به سلک شاگردان امام صادق علیه‌السلام درآمد

عشق و علاقۀ شهید علیرضا رضوی به جبهه و خودسازی در آن فضای معنوی، بارها او را به سرزمین نور کشاند و در بسیاری از عملیات‌ها شرکت کرد و در مسئولیت‌های مختلف در جبهه خدمت‌رسانی کرد.

شهید علی‌رضا رضوی

 

مادر بزرگوارش می‌گوید: علیرضا چرا این‌قدر در جبهه جابه‌جا می‌شوی؟ فکر کنم هرجا که احتمال شهادت می‌دهی راهیِ آن‌جا می‌شوی! در جواب می‌گوید: مادر، چون شما راضی نیستی من شهید نمی‌شوم!
اما در آخرین سفر، به اصرار گوشِ خود را جلوی دهان مادر می‌آورد و مادر در گوش او می‌گوید: «از تو راضی هستم! به راهی که رفتی و به شهید شدن تو.» و این‌جاست که همانند مرغِ از قفس پریده، رها می‌شود

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

چهرۀ خندان علیرضا که تصویر همیشگی او بود، این اواخر همراه با یک فرح و شادی درونی همراه بود و حکایت از افقی داشت که بر چشمانش باز شده بود و خود را در صفِ اصحاب امامِ شهید حضرت اباعبداللّه‌الحسین علیه‌السلام می‌دید.
وی این حالات را در وصیت‌نامه‌اش چنین بیان می‌کند: «امروز که در آخر راه هستم، امام حسین علیه‌السلام را می‌بینم با رگ‌های بُریده و سری پُرخون و قلبی شکسته ایستاده بر قلعۀ سرخ شهادت و ندای هَل مِن ناصِر سر می‌دهد.

ای کاش آن روز بودم و در پای امام حسین علیه‌السلام قربانی می‌شدم. ای کاش در پای حضرت، خونم غبار نعلینش را رنگین می‌کرد. آری! باید رفت و به حسین علیه‌السلام رسید.
خدایا تو شاهد باش که رفتن به پیش امام حسین علیه‌السلام را دوست دارم».

زمان شهادت شهید علیرضا رضوی

علیرضا رضوی در تاریخ ۱۳۶۷/۳/۲۸ در عملیات «بیت‌المقدس ۷» در خاک شلمچه، در حالی‌که آخرین وضوی خود را می‌گرفت، وقتی‌که خم شد تا مسح پا را بکشد، ترکشی به پیشانی او اصابت کرد و وضوی نیمه‌تمام او را با خون سرش به پایان رساند و سر به سجده، با فرق شکافته به عشق علی اکبرِ امام حسین علیه‌السلام، سر بر دامان حضرتش به محضر حضرت حق مشرّف شد.

من همان دم که وضو ساختم از چشمۀ عشق
چار تکبیر زدم یک‌سره بر هرچه که هست
مِی بده تا دهمت آگهی از سرّ قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا