شهید شیخ عبدالصمد مرادی
زندگینامه شهید عبدالصمد مرادی
«وَ مانَقَموا مِنهُم اِلّا اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمیدِ»
«و از مؤمنان چیزی را ناپسند و منفور نمیداشتند مگر ایمانشان را به خدای توانای شکستناپذیر »
شهید عبدالصمد مرادی در سال ۱۳۴۴ در شهر شیراز در خانواده ای سرشار از فضائل اخلاقی دیده به جهان گشود.
نعمت والای پدر و مادری متّقی و محبّ اهلبیتِ عصمت و طهارت علیهمالسلام، عطیهای الهی بود که خداوند مهد پرورش این فرزند قرار داده بود. در طول دوران تحصیل، با هوش سرشاری که داشت از دیگر همسن و سالهایش متمایز بود.
انقلاب اسلامی ایران، پنجرهای را بر چشمان شهید عبدالصمد مرادی گشود و اولین تجربۀ ایثار و شهادت را نظارهگر شد. با سن کم در مسیر سیل عظیمِ حقطلبی قرار گرفت.
شهید عبدالصمد مرادی در راهپیمایی های عظیم علیه طاغوتِ زمان یعنی رژیم ستمشاهی شرکت جُست و در پخش اعلامیه ها و شعارنویسی تا ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی حضوری فعال داشت.
عبدالصمد مرادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، راه خویش را در جهت تداوم انقلاب اسلامی ادامه داد و از هیچ کوششی دریغ نکرد و شمعی شد تا راه را برای گمشدگان از صراط مستقیم روشن نماید.
شهید مرادی همزمان با تحصیلات دبیرستان، دروس حوزوی را در محضر آیتاللّه سید علی محمد دستغیب مُدظلّه آموخت.
شروع جنگ تحمیلی برای شهید عبدالصمد مرادی که پاسدار انقلاب و حافظِ جانبرکف معیارهای اصیل اسلامی بود، او را به سوی جبهههای حق علیه باطل کشاند و در عملیات «بیتالمقدس» شرکت کرد.
شهید مرادی نهتنها در جبهه بلکه در پشت جبهه نیز وظایف خود را بهعنوان یک فرد مسلمانِ مسئول و متعهّد انجام می داد.
شهید عبدالصمد مرادی در دبیرستان عضو انجمن اسلامی و پاسدار واقعیِ خط امام و مخالف سرسخت خطوط اِلحادی بود. راهنمای دانشآموزان و مشوّقی برای اعزام جوانان به جبهه بود.
در گروه مقاومت «شهید جراحی» (مسجد موسیبنجعفر علیهالسلام) مسئولِ گروه فرهنگی بود و در نشر فرهنگ غنی اسلامی فعالیت داشت و شبها همچون سربازی وظیفهشناس نگهبانی میداد.
پس از گرفتن مدرک دیپلم، تمام وقت خویش را صرف دروس حوزه نمود و در کنار درس هیچگاه از حضور در فضای معنوی جبهه غافل نبود و در اکثر عملیاتها شرکت فعال داشت.
شهید عبدالصمد مرادی مملوّ از عشق به اهلبیتِ عصمت و طهارت علیهمالسلام بود و مراسم دعای کمیل و دعای توسّل را در جبههها با شور و حرارتی مثالزدنی برگزار میکرد.
پس از دو سال حضور در حوزۀ علمیۀ اباصالح عجلاللّهفرجه، با ولیّ خدا حضرت آیتاللّه نجابت رحمهاللّهعلیه آشنا شد و این دیدار بهاری از شور و شوق در وجودش پدیدار کرد.
۵ سالِ تمام بیوقفه مقیمِ کوی دوست بود تا آنجا که استادی شد که طلّاب از محضر او بهره میبردند.
شهید عبدالصمد مرادی با روحی متواضع و صبور، علاوه بر تعلیم و تعلّم، خادمی بود که بدون ذرهای منیّت و تکبر در رفع حوائج دوستان طلبه پیشقدم بود.
فضای معنوی جبههها، آرامشی بر آتشِ جانش بود و در حالیکه همیشه آماده بود میگفت: «تا هر زمانی که نیاز باشد و امام امّت بگویند، من به جبهه می روم».
شهید عبدالصمد مرادی در جبهه مُبلّغ بود اما در کنار دیگر رزمندگان با شجاعتی وصفناشدنی در شکار تانک با آرپیجی گرمیبخش دل دوستان بود.
شهید عبدالصمد مرادی مفتون حق بود و در مشکلات برای همه مشکلگشا و دلسوز. در ماجرای مفقود شدن شیخ محمد جواد صالحی، حدود یک ماه در جبههها سنگر به سنگر دنبال او گشت تا خبری برای خانوادهاش کسب نموده و آنها را از نگرانی نجات دهد که موفق هم شد.
تمام کارهای شهید عبدالصمد مرادی برای خدا بود. در وجود پاکش ذرهای ریا وجود نداشت. هرچه میکرد برای خدا بود؛ طوریکه بعد از شهادتش مشخص شد به افراد بیسرپرست سرکشی و کمک میکرده است.
شهید عبدالصمد مرادی امام جماعت ناحیۀ چهار برق منطقهای شیراز بود و در روستاهای دور و نزدیک استان بهخصوص بیضاء فعالیتهای مذهبی داشت و در کنار نماز جماعت به رفع مشکلات و اختلافات آنها میپرداخت.
روزهای پنجشنبه و جمعه که به منزل میآمد، با اخلاقِ خوش خانواده را به مسائل دینی و سیاسی آشنا مینمود. هنوز صدای مهربان و دلنوازش که میگفت: «دنیا هیچ ارزشی ندارد و همه باید به فکر و یاد خدا باشیم.» در فضای خانه طنینانداز است.
به صلۀ رحم و دوستان توجه خاصی داشت و با مهماننوازی خود، همه را از دل و جان دوست میداشت. در وصف او همین گوییم:
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم شرح آن رشک ملک
بهراستی که تمام وجودش لبریز از عشق به اللّه جلّجلاله و مشتاق لقاءاللّه بود.
عملیات کربلای چهار با عروج سرداران بزرگوار «محمد اسلامینسب» و «حاج مهدی زارع»، دو دوست نزدیک و همرزم شهید عبدالصمد مرادی، زخمی بر دل لطیف او زد.
وی گریان از اینکه چرا همراه آنها نبوده تا به این فوز عظیم دست یابد، همچون شمعی میسوخت، چرا که با آن دو عزیز پیمان بسته بود با هم این سفر را به پایان برسانند.
زمان شهادت شهید عبدالصمد مرادی
او در این فراق صبوری نمود و در سلسله مراحل عملیات کربلای پنج شرکت جست و پس از رشادتهای فراوانی که از خود بهجای گذارد در بامداد روز دوشنبه ۱۵/۱۰/۱۳۶۵ در منطقۀ عملیاتی شلمچه، در حالیکه در جمعِ دوستان طلبه بود، ترکشی سرِ پرشور او را آرامشی ابدی داد و شاد و سرمست با فرقی گلگون همچون محبوب مراثیِ جانسوزش، علیاکبرِ امام حسین علیهماالسلام به محضر حضرت حق شرفیاب شد. پیکر پاک و مطهر شهید عزیزمان حجتالاسلام عبدالصمد مرادی در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۳۶۵ در شیراز بر دوش دوستان و همراهان تشییع و به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید عبدالصمد مرادی
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
«فَلیُقاتل فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشرونَ الحَیوهَ الدُّنیا بِالاخِرَهِ وَ مَن یُقاتِل فی سَبیلِ اللّهِ فَیُقتَل اَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتیهِ اجراً عظیمًا»
قرآن کریم و سنّت شریعه و کلام محترمین، همه گویای این مطالب هستند که جهاد در راه جانان ارزندهترین و افضل اعمال خیر است.
قتال مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام در غزوات، شاهد و گواه است که مرتبۀ جهاد فی سبیل اللّه فوق اعمال بِرّ است. خروش شهید کربلا در روز عاشورا و فداکاری خانواده و اصحاب ایشان و حلقوم علی اصغر علیهالسلام و دست حضرت عباس علیهالسلام و بدن خودِ اباعبداللّه علیهالسلام به ما میگویند که قتال در راه خدا ارزنده است،
آنقدر که خون خدا در راهش ریخته شود. آنقدر که وارث آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی و حسن علیهمالسلام در راهش سر بدهد و بدنش همچون خاک زیر پای اسبها بماند و سرش در شهرها در حالیکه بر سر نیزههاست به نمایش درآید و این چه چیز است و چه سرّی است که در اینجا از چشم نامحرمان محو است؟
و یا حسین! چه خونی محبوبتر و باارزشتر از خون تو؟ قلب شیعیانت دائم به یاد تو محزون است. دائم تپشهای قلب، سخن از تعب و سختیهای وارده بر تو در کربلا میگوید. یا حسین! شیعیانت یاد تو خمیرۀ جانشان شده است.
خدایا توفیقی عنایت کن که اعمالمان مونس تو باشد. خدایا! قصدمان این بود که اقتدا کنیم به وارث انبیاء و اولیائت. خدایا قصدمان همنشینی با پیغمبر بود و خدایا! قصدمان دوستی با تو بود و میخواستیم که با غیر تو نباشیم؛ میخواستیم که محبّ اهلبیت علیهمالسلام باشیم. میخواستیم با امیرالمؤمنین علیهالسلام که نگاه همه به دست اوست و لنگر زمین و آسمان، اوست و همۀ منشئآت به برکت نور اوست باشیم.
خدایا تو شاهد باش که غیر از این مقصود نبود. خدایا تو شاهدی که غیر از عشق به تو نبود. خدایا ما را قرار بده جزء محبّینت و قبول نما که اهل تو باشیم که هر چه هست، هر سعادتی و نعمتی، هر دوستی، هر صدقی، هر راستی و هر پاکی از تو هست؛ چونکه منعم تویی، حبیب تویی، مصدّق تویی،مزکّی تویی و خلاصه یَفعلُ ما یَشاء تویی.
خدایا امروز برکت دادهای به این ملّت. خدایا دوباره این ملّت را زنده کردی، گویی معاد شده است و مردهها سر از خاک برداشتهاند. ارزشهای بیمحتوا عوض شدهاند؛ ارزش به این شده است که «یا حسین» بگویند و حسینی شوند و حسینی جان دهند. ارزش به این شده است که بگویند یا حسین اگر هزاران بار ما را بکشند و باز زنده شویم دست از حمایت دین تو و ولیّفقیهمان بر نمیداریم.
ارزش به این شده که صادق باشند. ارزش به این شده که خونهای جاری در بدن و اعضاء و جوارح در راه تبعیّت از خمینی مطیع باشند. وای حسین، ای کلمۀ عظمای خدا، ای اسم اعظم خدا، ای قتیل کربلا، ای خون خدا، ای پسر خون خدا، ای که شهادتت زمین و آسمان را لرزانید، ای که سر بریدهات در مجلس یزید حامی قرآن شد، ای که زینب به روی بدن تو نشست و دست را حائل کرد که شمشیر به تو اصابت نکند. ای که آدم برای تو گریه کرد، تو ما را در زمرۀ دوستانت بپذیر و از خدای خلیل بخواه که از بندگانش باشیم که عزّت دنیا و آخرت در آن است و رفعت مقام به بندگی اوست.
هوای سلطنتم بود بندگی تو گزیدم
خدا رحمت کند آن سید بزرگوار «دستغیب» رضواناللّهعلیه که فرمود اطاعتِ خدا بیاطاعت خمینی نباشد، کما اینکه اطاعت خدا بیاطاعت رسول و ائمه علیهمالسلام نباشد و این سخن را قرآن و سنّت و عقل بر آن گویاست.
هرکس میخواهد رفیع شود برای خودش، سری و دستگاهی برای خود راه بیندازد بیاید زیر بال ولیّ اعظم خدا را بگیرد، بیاید به اقیانوس الهی بپیوندد که «بُنِی الاسلامُ علی خمسٍ علی الصلوه و الزکاه و الصوم و الحج و الولایه» اگر کسی مطیع وصی و ولیّ خود نباشد حتی اگر اوّل عابد و اوّل مقدس باشد، چیزی برای خود ذخیره نکرده است.
خدایا حق این پیر متّصل به خودت که لب جز به رضای تو باز نکرده و نمیکند و قصدش جز انسانسازی نبوده و نیست را که به گردن ماست ادا بفرما. پایۀ ولایت در این منطقه را این بزرگوار به کمک شهید دستغیب بنا کرد.
خداوند جلّوعلا توفیق عنایت فرمود و چند سال آخر عمرم با این بزرگوار (حضرت آیتاللّهالعظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت رحمهاللّهعلیه) آشنا شدم و شوق خدا را این ولیّ قطعیِ خدا در سرم انداخت و الان هرچه که دارم از این بزرگوار است. خدا روز به روز بر توفیقاتش بیفزاید.
والسلام
شیخ عبدالصمد مرادی»