شهید شیخ امیرحسین (سعید) منصوری
زندگی نامه شهید سعید منصوری
«إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکهُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّهِ الَّتی کنتُم توعَدونَ»
«بهیقین کسانیکه گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است.»
شهید سعید منصوری در روز ۲۸/۹/۱۳۴۲ مصادف با میلاد با سعادت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام کودکی متولّد شد که از سیرت و صورت منوّر به نور حضرت اباعبداللّه بود. او را امیرحسین نام نهادند تا در تمام عمر مفتخر به امیر و آقایی همچون حضرتش باشد و سعید صدا زدند تا سعادت را تقدیر عمر پرخیر و برکتش نمایند.
بستر پرورش شهید سعید منصوری مزیّن به وجود پدری بود که به فرمودۀ حضرت حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ محمد تقی نجابت مُدظلّه: «تسلیم امر الهی و راضی به رضای حق، از برتریها و ویژگیهای متمایزکنندۀ این بزرگوار بود که استقامت در طول زندگی پر برکتشان را در پی داشت.»
و نعمت دامان پرُمهر مادری متدین و محبّ اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام سرمایۀ عظیمِ این مسافر الیاللّه شد.
انس به مسجد، نماز و شرکت در جلسات قرآن از جمله توفیقات دوران کودکی شهید سعید منصوری بود. سعید، تقلید حضرت امام خمینی رحمهاللّهعلیه را از ابتدای تکلیف برگزید.
سعید منصوری در حرکت عظیم مردم در انقلاب اسلامی، همراه دیگر جوانان در تظاهرات و راهپیماییها شرکت داشت.
با تشکیل کانون فرهنگی مسجد حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام، مسئولیت آنجا را پذیرفت که آثار خیر آن وِرد زبان اصحاب مسجد و مردم محل میباشد. او در کسوت معلم قرآن، جوانان را با کلام وحی آشنا مینمود.
آشنایی شهید سعید منصوری با شهید آیتاللّه دستغیب رحمهاللّهعلیه و کسب گرمای معنوی از آن بزرگوار، او را هادی و راهنمای مردم و همراهان کرده بود. در مسیر انقلاب، جوانان و نوجوانان محل را با برنامهریزی و تشویق، دعوت به مبارزه علیه رژیم طاغوت میکرد.
در واقعۀ کشتار مردمِ مظلوم توسط مأمورین شاه در مسجد حبیب، خونآلود به خانه آمد و در وقایع مسجد شهدا (نو سابق) و آزاد کردن شهربانی نیز حضور داشت.
شهید سعید منصوری بعد از پیروزی انقلاب، بر اثر حملۀ ضدّ انقلابها دوبار از ناحیۀ چشم مجروح شد.
شهید امیرحسین منصوری همزمان با تحصیل وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در قسمت اطلاعات و بعد هم عملیات انجام وظیفه کرد و تحصیلات خود را نیز تا مدرک دیپلم ادامه داد.
با شروع جنگ تحمیلی، بیدرنگ ندای امام خمینی رحمهاللّهعلیه را لبیک گفت و راهی جبههها شد.
سال ۱۳۵۹ برای این جوان الهی و مشتاق توفیقی رقم خورد، و با درک محضر ولیّ خاص خدا حضرت آیتاللّهالعظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت رحمهاللّهعلیه، چشم سعید به کشوری گشوده شد که عمری را در طلبش بیقراری میکرد؛ چنان که:
گل در بَر و مِی در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخِ دوست تمام است
شیرینیِ این وصل چنان شهید سعید منصوری را پایبند استاد نمود که سِمتهای مهم سپاه پاسداران را به حفاظت شخصیِ مرشد خود تقلیل داد، تا با درک دائم دیدار ایشان بیشترین بهره را از محضر روحانیاش ببرد و خداوند نیز سعی و تلاش او را بینتیجه نگذاشت.
نزدیک بودنِ تماموقت به این منبع فیض، چنان او را شیفتۀ دوست کرد که سرانجام در کسوت طلبگی مقیم کوی دوست شد.
شهید امیرحسین منصوری از ابتدای ورود به حوزۀ علمیۀ شهید محمد حسین نجابت، با تمام وجود در پی شناخت خدای جلیل بود و سعی کرد حجابهای بین خود و خدا را بزداید و تمامِ همّت خود را بر یکتاپرستی و نفی کفر و شرک قرار دهد؛
لذا طلبش این بود که رفتار و کردارش در راه رضای خداوند منّان و ائمۀ معصومین علیهمالسلام و وصول به مرتبۀ قرب الهی باشد. وی استعداد عجیبی برای درک معارف الهی داشت و از این جهت مورد توجه و عنایت استاد قرار گرفت. رفاقتی دوطرفه بین استاد و شاگرد بهوجود آمده بود. رفاقت شهید، اطاعت کامل از اوامر استاد بود و در این راه با استقامت و توجّه به توصیههای ایشان، از جان و دل حقیقت کلام ایشان را پذیرا بود.
با مراقبۀ قوی، دل را از غیر خدا خالی و از عشق به خدا و دوستان خدا مملوّ ساخته بود و رفاقت استاد را عطیهای الهی میدانست.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت رحمهاللّهعلیه که مانند یک طبیبِ حاذق، هر شاگردی را نسبت به توانایی و داراییِ فکری و استعدادش تربیت میکرد، شهید منصوری را به این شعر متذکّر شده بود:
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
و شاید به همین دلیل بود که از استاد دستور به بیداریِ شب داشت.
شهید سعید منصوری با استقامت و طلب فراوان در مسیر تربیت قدم برمیداشت و در علوم ظاهری و باطنی و همچنین در راه خداشناسی و تزکیه و تهذیب نفس در خدمت آیتاللّه نجابت زحمتها کشید و عامل واقعی به فرامین ایشان بود و به تمام معنا پا روی منیّت خویش گذاشته بود و در راه خدا از همه چیزش گذشته بود.
از آنجایی که شیخ سعید منصوری در تمام مراحل برای رضای خداوند قدم برمیداشت و اعتنایی به رضایت غیر نداشت، خداوند تبارک و تعالی به او عنایت زیادی فرمود.
کلمات و رفتار استاد به خوبی در دل و جان او رسوخ کرده بود. وی با متذکّر ساختن خود به وسیلۀ آیات و روایات اهلبیت علیهمالسلام، همیشه خداوند را حاضر و ناظر بر اعمال، رفتار و حتّی تفکرات خود میدید و با مراقبۀ کامل، دائماً فکر و اعمال خود را کنترل میکرد.
شهید منصوری خود میگفت: «از همان بچگی، شبها که میخوابیدم، بعضی مواقع نورهای سبز رنگی را مشاهده میکردم.
به دیگران که میگفتم، متوجّه میشدم آنها نمیبینند. بعدها که به حضرت آیتاللّه نجابت عرض کردم، آقا فرمودند: این نورِ آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام بوده که انشاءاللّه از آن حضرت به شما عنایتهای فراوان میشود.»
شهید منصوری روزبهروز ترقّی میکرد و کاملاً متخلّق به اخلاق الهی شده بود. اهل ریاضت و تهجّد بود و کمخوری، کمخوابی و کمگوییِ او بر همه روشن بود.
مدّتهای مدیدی به دستور استاد بزرگوارش نوافل یومیه را بر طبق نماز جناب جعفر طیّار بهجا میآورد و آنچه را که میآموخت به درستی عمل مینمود.
شهید سعید منصوری مدرّسی توانا بود که دروس حوزوی را به خوبی تدریس میکرد. آنقدر مؤدّب به آداب شرع بود که خانواده و نزدیکان را تکلیف و تشویق به انجام مستحبات و ترک مکروهات میکرد. حضرت آیتاللّه نجابت رحمهاللّهعلیه بارها از خصوصیات اخلاقی او سخن گفته بود.
شهید سعید منصوری در سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و در سال ۱۳۶۱ با دستان مبارک حضرت آیتاللّه نجابت ملبّس به لباس پیامبر صلیاللّهعلیهوآله شد.
رسیدن به مقامات دنیوی برای او کاملاً فراهم بود، اما قید مادیات و امور دنیوی را زد و یکسره زندگیِ خود را وقف معرفت خداوند و تبلیغ دین نمود و در این تبلیغ هیچ کوتاهی نکرد.
در راه انجام وظیفۀ الهی با تمام وجود در میدان بود و در جواب اعتراض دیگران میگفت: «تبلیغ اسلام و آرمانهای آن در گفتار و سخنرانی خلاصه نشده است.»
وی شخصی فروتن و متواضع و در عین حال محکم و استوار بود. اهل کار و تلاش بود و به وقتِ کار از همه زودتر کارهای طاقتفرسا را قبول میکرد.
شهید سعید منصوری در کار ساخت و پیریزیِ شالوده و اساس ساختمانی حوزۀ علمیۀ شهید محمد حسین نجابت، شهید منصوری و شهید نادر هندیجانی آنقدر زحمت کشیدند که دستهایشان پینه بست و به «اصحاب شالوده» معروف شدند.
شهید منصوری در حق دوستان و آشنایان رفاقت میکرد و آنها را تشویق و ترغیب به خواندن دروس حوزوی و وارد شدن به حوزۀ علوم اسلامی مینمود.
به طلّاب از دل و جان محبّت داشت و اگر کار یا گرفتاری داشتند، حق رفاقت را رعایت میکرد و به حق مصداق آیۀ شریفۀ «یؤثِرونَ عَلی أَنفُسِهِم و لَو کان بهم خَصاصَه» شده بود.
شهید سعید منصوری برای سادات احترامی خاص قائل بود و در هنگام وارد شدن ایشان، تمامقد در مقابلشان میایستاد.
سخنان استاد را که دائماً میفرمود «خداوند همهکاره است، در نتیجه دیگران جایی ندارند» (به مصداق آیۀ شریفۀ ما جَعَل اللّهُ لِرجُلٍ مِن قَلبَینِ فی جَوْفِه) در جانش اثر کرده بود و در نتیجه هیچگونه منیّت و چاپلوسی نداشت و زهدفروشی نمیکرد؛ لذا برای مؤمنی که حقیقتاً دنبال خدا بود احترام قائل بوده و نسبت به اهل دنیا که غافل بودند اعتنایی نداشت.
ملاک برخوردش با هرکسی «تقوی» بود، نه مقام و شهرت و یا کارآیی آنها در جامعه.
با دوستان مثل بهار، شکفته و رایگان بود و پوستین دی را نسبت به اغیار میپوشید.
تن نپوشانید از باد بهار
پوستین بهر دی آمد، نی بهار
تقرّب به خداوند او را نسبت به آداب و رسوم غیر شرعی بیاهمیت کرده بود و اجازه نمیداد کسی مانع انس او با حضرت دوست شود و دائم میگفت: «أُفوِّضُ أمری اِلی اللّه».
نشست و برخاست با بندگان خدا را موجب آسایش و مهربانی میدانست و نسبت به مادّیات بیعلاقه بود، زیرا حضرت استاد به ایشان فرموده بودند:
«اگر میخواهی اِحراق حقیقی نصیبت شود باید روی از مادّه برداری.»
مهمترین شیوۀ تربیتی حضرت آیتاللّه نجابت رحمهاللّهعلیه «عمل» ایشان بود؛ یعنی با عملِ خود مبلّغِ دین اسلام و ائمّۀ طاهرین علیهمالسلام بودند. شهید منصوری نیز آنچه را میشنید و میدید در عمل پیاده میکرد و همین موجب حرکتش میشد.
شهید سعید منصوری در سال ۱۳۶۲ حسبِ فرمودۀ آیتاللّه نجابت، امامت جماعت مسجد «شهید دستغیب» در خیابان معالیآباد را پذیرفت و با تمام وجود به این سفارش استاد که فرموده بودند: «باید برای اهل مسجد مثل یک پدر دلسوز باشی» اهتمام داشت.
وی با آشنایی کامل به وظایف خود در این امر کوتاهی نکرد، بلکه اقامۀ نماز جماعت در سه نوبت، شور و نشاط شگفتآوری در آن خانۀ مقدس برپا کرده بود.
شهید سعید منصوری حلّال مشکلات در بین اهل مسجد بود. در گرفتن حقوق مردم از نااهلان کمال استقامت را به خرج میداد و برای انجام امور خیر مثل پدری دلسوز واسطه میشد.
با برگزاری مراسم دعای توسّل، دعای کمیل، مراسم شبهای قدر، دهۀ عاشورا، کلاسهای تفسیر، اخلاق، تاریخ و گردش و تفریح، گروه مقاومت بسیج مسجد، حرارت عجیبی در محله ایجاد کرده بود.
سخنان دلنشین سعید منصوری چنان بر دل مینشست که تا مدّتها انسان را تحت تأثیر قرار میداد. متن سخنرانیها و موضعگیریها و برنامهریزیهای او در مسجد، مطابق با نظر استاد بزرگوارش صورت میگرفت. همّت و پشتکارش در کارهایی که بر عهدهاش گذاشته میشد زبانزد خاص و عام بود.
عملیات «کربلای پنج» در منطقۀ شلمچه، نوید وصل الهیِ دل بیقرار او را هوایی کرد، در حالیکه این دلیرمرد معرکۀ عشقبازی با سلاح آرپیجیِ خود لرزه بر تن دشمنان انداخته بود.
صدای «یا فاطمه الزهرا»ی این مجاهد الهی در حالیکه نیروها زیر آتش هواپیما و تیربارهای دشمن زمینگیر شده بودند، تسکین دلهای دوستان و خاموشکنندۀ صدای دشمنان بود. اما دیری نگذشت که دیگر کسی صدای این شیدای مست را نشنید و آن، لحظهای بود که شادمان از عمری انتظار، سر در دامانِ دوست به وصال حق تعالی رسید و نغمۀ یک عمر او در این بیت تمام شد:
هر که نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به
روحش شاد