شهید سید مهدی محمدی نژاد
زندگی نامه شهید مهدی محمدی نژاد
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکتهدان عشقی بشنو تو این حکایت
۲۷ مرداد ۱۳۴۱ مصادف با ۱۷ ربیعالاوّل، میلاد حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله، در خانۀ سیادت و غلامیِ حضرت اباعبداللّهالحسین علیهالسلام فرزندی متولّد شد که تجلّی نور سیادت، او را متبرک به نام منجی عالم بشریت حضرت مهدی عجلاللّهفرجه نمود.
شهید سید مهدی محمدی نژاد تنها فرزند پسر خانواده بود. توفیق تربیت در دامان مادری پاکدامن و مدرّس قرآن و مروّج فضائل اهلبیت علیهمالسلام موجب شد که کام سید مهدی با شیری باز شود که جوهرۀ عمری عشق و دوستیِ حضرت زهرا سلاماللّهعلیها و اولاد طاهرینش بود.
آستانۀ سید علاءالدین حسین علیهالسلام محل زندگی سید مهدی بود. فضایی بود که بتواند این سید حسینی را مهیّای سلوکی عارفانه کند.
از کودکی با حضور در جماعات و اقامۀ تکبیر و اذانِ نماز، روح خود را مأنوس با بیتاللّه کرد. با وجود سن کم، خدمت کردن و یاری رساندن به فقرا و مستمندان ملکۀ وجودی او بود و کمال همکاری را با همسایگان و اهالی محل داشت.
خادمیِ آستان مقدس حضرت سید علاءالدین حسین علیهالسلام از دیگر توفیقات زندگی او بود که در ساعات فراغتِ درسی به این امرمشغول میشد.
در جریان انقلاب با حضور در راهپیماییها، اهالی محل را به کمک در حرکت عظیم انقلاب ترغیب و تشویق مینمود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شش ماه به طور مداوم شبها بیدار بود و با حفاظت و تأمین امنیت همسایگان، خواب را بر چشمان خود حرام کرد تا مردم آرام بخوابند.
سید مهدیِ عاشق، راضی به کم نبود و شاید در سکوت شبهای نگهبانی در کوچهها و خیابانها، هدایت و رشد معنوی خود را از خداوند طلب کرده بود.
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
سید مهدی آنقدر گشت تا گمشدۀ خود را یافت. آشنایی سید مهدی با جمع انقلابیون شهر در مسجد قُبا (آتشیها)، مشام او را معطر به عطری کرد که نشان یاد و خاطرۀ شهیدان بود.
آشنایی با حضرت آیتاللّه سید علی محمد دستغیب مُدّظِلّه چنان اثری در روح لطیف سید مهدی گذاشت که پس از آن در سیر و سلوکی عارفانه قرار گرفت. وی شبزندهداری و قرائت قرآن و تهذیب نفس را برای خود فریضهای میدانست و این مراقبه مقدمهای بود برای شروعی دیگر.
زمان شهادت شهید مهدی محمدی نژاد
با شروع جنگ تحمیلی، بنا به توصیۀ آیتاللّه دستغیب از طریق مسجد قُبا (آتشیها) به جبهۀ جنگ اعزام شد. پس از اعزام به جبهه، با سرمایهای معنوی وارد ارتش شد و در «تیپ ۵۵ هوابرد» شیراز مشغول به خدمت شد.
کسب درجه و ستارههای ارتش، این جوان مؤمن را از رسیدن به درجههای والای معنوی غافل نکرد، لذا با طلبی مردانه در آخرین سفر، به اهل خانه گفت: «همانگونه که جدّم امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا شهید شد، من هم باید در همان راه جدّم در خدمت به اسلام جان خود را فدا کنم».
سید مهدی، غرق در شادی همۀ داشتههای عمر را پشت سر گذاشت و چشم به عنایت جدّ شریفش، غزلخوانِ این ابیات شد:
بیمزد بود و منّت هر خدمتی که کردم
یا ربّ مباد کس را مخدوم بیعنایت
رفت و یک دهۀ محرم در جبهه ها در غربت جدّ شریفش اشک ریخت و در شب عاشورای حسینی در سن نوزده سالگی در جبهۀ دهلاویه سر بر دامان جدّ شریفش با محاسن غرق در خون به دیدار معبود شتافت.