شهید حمیدرضا صالحی جوان
زندگینامه شهید حمیدرضا صالحی جوان
شهید حمیدرضا صالحی جوان در یکم آذر ماه ۱۳۴۰ مصادف با ۱۳ جمادیالثانی در شیراز دیده به جهان گشود. مادری بزرگوار و محبّ اهلبیتِ عصمت و طهارت علیهمالسلام، در حالی کودک خود را به آغوش گرفت که ثمرۀ عمری ارادت و بندگیِ خود را در چهرۀ معصوم فرزندش نظارهگر بود و اوّلین کام او را در حالی برمیداشت که چشمانش اشکبار از ایّام فاطمیه و شهادت دخت گرامی رسول اکرم صلواتاللّهعلیهماجمعین بود.
همچنین همزمانیِ تولّد شهید حمیدرضا صالحی جوان با روزِ درگذشت امّالمصائب حضرت امّالبنین نیز نشانۀ دیگری از آیندۀ سراسر عشق و محبّت این کودک به اهلبیت عصمت وطهارت علیهمالسلام بود.
شهید حمیدرضا صالحی جوان تحصیلات را تا سوم متوسطه گذراند ولی با شروع حرکتِ انقلابی مردم در سال ۵۷ همراه با سیل خروشان ملّت، در نهضت امام خمینی رحمهاللّهعلیه ایفای نقش نمود.
در بحبوحۀ انقلاب، اعلامیههای امام را در دبیرستان پخش میکرد و زودتر از بقیه به مدرسه میرفت و اعلامیهها را زیر نیمکتها قرارمیداد.
در یکی از راهپیماییها یک نفر مجروح شده و به زمین میافتد؛ شهید حمیدرضا صالحی جوان به همراه دوستش سعی میکند که آن فرد را نجات دهد اما آن شخص در بین راه شهید میشود. این اتفاق تاثیر عمیقی بر او میگذارد بهطوری که بعد از آن حادثه تا مدّتها تبسّم زیبای او از صورتش برچیده شده بود.
شهید حمیدرضا صالحی جوان بعد از پیروزی انقلاب، همراه با پدر و مادر برای دیدار امام خمینی به قم میرود. مادر میگوید: حمید رضا سر از پا نمیشناخت. ما در میان جمعیت او را گم کردیم. بعد از ساعتها متوجه شدیم که حمید رضا جلوتر رفته تا امام را بهتر ببیند. او عبای امام را بوسیده بود و قرآنی را از ایشان به هدیه گرفته بود.
تجربۀ حضور در حرکت انقلاب اسلامی و آشنایی با جوانان پرشور و متّقی، حمیدرضا صالحی جوان را متوجه این مهم کرد که این همه عشق و ازخودگذشتگیِ جوانان انقلابی در راه اعتلای اهدافِ بلند امام خمینی، باید راه به فیض عظیمی داشته باشد؛ لذا همانند تشنهای، جویای این سرچشمۀ جوشان معرفت الهی شد.
گشت و گشت تا به منزل ولیّ اعظم الهی حضرت آیتاللّهالعظمی شیخ حسنعلی نجابت رحمهاللّهعلیه رسید و تازه متوجه شد که «این همه آوازهها از شَه بود!»؛ همۀ موثّرینِ نهضت بزرگ امام خمینی سر بر آستان او دارند؛ حضرت آیتاللّه سید عبدالحسین دستغیب، حضرات آیات سید محمد مهدی، سید علی محمد، سید علی اصغر و سید محمد هاشم دستغیب و دیگر بزرگان این شهر که هر کدام استوانههای مهم حرکتِ مردمی در سال۵۷ بودند را در آنجا یافت. صفا وصمیمیتی که در چهرۀ آن ولیّ خدا مشاهده نمود او را تا آخرین لحظاتِ حیات پاکش مقیم کوی او قرار داد و بیدرنگ از استاد تقاضای حضور در حوزۀ علمیه را نمود و با موافقت ایشان تمام تلاش خود را در این راه صرف کرد.
شهید حمیدرضا صالحی جوان سعی داشت تا آنجا که میتواند نسبت به اهلبیتِ عصمت و طهارت علیهمالسلام کسب معرفت کند؛ به همین دلیل انس با قرآن، کتب حدیث، نهجالبلاغه، صحیفۀ سجادیه و خصوصاً مفاتیح الجنان (که حاویِ روایات و ادعیۀ ائمهاطهار است) در زندگی او مشهود بود.
شهید حمیدرضا صالحی قسمت عمدهای از وقت خویش را صرف این انوار و به خصوص قرائت قرآن میکرد و سعی داشت بهوسیلۀ قرآن و عترت به خداوند رحمان تقرّب پیدا کند.
احترامی خاص به سادات داشت بهطوری که به برادر خود شهید محمد جواد صالحی جوان میگفت:
«محلّی را که سادات از آن عبور میکنند باید بوسید».
علاقۀ شدید به اهلبیت علیهمالسلام و شأن و مرتبۀ آنان در تمام مراحل زندگی او مشهود بود و سیر الهی خود را حول محور قرآن و اهلبیت علیهمالسلام بنا نهاده بود. این توفیق از برکات شاگردی محض در محضر استاد بزرگوار حضرت آیتاللّه نجابت بود. و چه بسیار شاگردانِ نمونهای که این عالِم الهی تحویل جامعۀ اسلامی دادند.
شهید حمیدرضا صالحی جوان با مراقبهای که داشت لحظهای را از یاد خدا غافل نبود. به زیردستان بینهایت مهربان و باعطوفت بود. در محلّ زندگی خود به نجابت مشهور بود.
با شروع جنگ تحمیلی، حمیدرضا عازم جبهه شد و نزدیک به ۸ ماه بیدرنگ در خرمشهر در کنار بقیۀ رزمندگان اسلام بود.
شاگردیِ محضر فقیه وارسته حضرت آیتاللّه نجابت، حمیدرضا را موفق نمود که همراه با جهاد اصغر و خودسازی در جبههها، گام های بلندی را در راه جهاد اکبر بردارد.
زمان شهادت شهید حمیدرضا صالحی جوان
پس از چندی در ماه رمضان در شب شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام از قسمت پا زخمی شد و پس از بهبودی، دوباره به جبهه بازگشت و سرانجام در حالی که حدود دو سال مداوم در جبهه حضور داشت در تاریخ ۲ خرداد ماه ۱۳۶۱ در عملیات بیتالمقدس با جسمی گلگون به آرزوی خود رسید.
مرحوم آیتاللّه نجابت دربارۀ ایشان فرمودند:
«شهید حمید صالحی حرارتش زیاد است».