شهید حسام اسماعیلی فرد
زندگی نامه شهید حسام اسماعیلی فرد
شهید حسام اسماعیلی فرد در چهاردهم تیر ماه سالِ ۱۳۴۷ دومین پسر خانوادۀ اسماعیلیفرد به دنیا آمد. مادر متّقی و پرهیزکار او که نوید تولّد این فرزند را در مجلس عزای امام حسین علیهالسلام گرفته بود، با چشمی گریان از اینکه خبر شهادتِ او را پیشاپیش شنیده بود، خوشحال از تولّد او بود.
نام او را حسام گذاشت به معنی شمشیر تیز و بُرّان، شاید کنایه از این بود که مادر! اگر قرار است در راه خدا شهید شوی باید همچون شمشیری برّان برای مولایت خدمت کنی.
شهید حسام اسماعیلی فرد از کودکی پر جنب و جوش بود و برای همه منشأ خیر و برکت بود، در خانه برای اهل خانه، در جامعه برای مردم و در بندگیِ برای خدا خاضع و متواضع بود.
تحصیلات را تا دبیرستان ادامه داد. در دوران انقلاب اسلامی با وجود سن کم، همراه محسن برادر بزرگترش در حرکت عظیم مردمی شرکت میجستند. حتّی روز ۲۲ بهمن ۵۷ هر دو از خانه بیرون رفتند و پس از ساعتها غیبت برگشتند و معلوم شد که در درگیری کلانتری همراهِ تظاهراتکنندگان بودهاند.
هنگام شروع جنگ تحمیلی دوازده سال بیشتر نداشت اما به هر زحمتی بود در دورههای آموزشی نظامی که توسط شهید گرانقدر «محمد اسلامی نسب» تشکیل میشد شرکت کرد.
چنان مشتاقانه در آموزش نظامی تلاش میکرد که با چند نفر از دوستانِ همسن خود در گردان معروف به «چریکهای اسلامی نسب» شده بودند. در سال۶۰ برای اوّلین بار به جبهه اعزام شد و چندین ماه در جبهه ماند.
پس از بازگشت از جبهه، با فعالیت در پایگاه مقاومت «مسجدالرجاء» موجب دلگرمی و امید در بین جوانان بود.
جبهه با همۀ برکات و خیراتی که داشت، حسام را با دوستانی آشنا کرد که او را به فضای معنوی مسجد قُبا (آتشیها) رهنما شدند و این رفتوآمد در تقویت روحیۀ معنوی و جهادگری حسام تاثیر بهسزایی گذاشت.
انس حسام با برادر شهیدش محسن اسماعیلی فرد که خود دریایی از معرفت بود، همراه با شهیدان منصوری و اکرمی راهی را برای ورود او به حوزۀ علم و معرفت گشود.
آنان که حسام و محسن را میشناختند اعتراف دارند که رشد این دو برادر حرکتی بسیار سریع و پرشتاب در کمترین زمان ممکن بود و در همۀ مقاطع زندگی از قد و قامت خود بالاتر بودند.
این امر بهواسطۀ معاشرت صحیح و سنجیدهای بود که این دو جوان عزیز انتخاب کرده بودند. دیدار با ولیّ خدا حضرت آیتاللّه نجابت رحمهاللّهعلیه چنان مردی از او ساخته بود که اهل خانه و دوستانش همه از آخرین صحبتهای قبل از شهادت او در مقابل دوربین مبهوت شده بودند.
حسام اسماعیلی فرد شهادت را گرفت اما با تلاش و زحمتی زیاد، چنانچه خود میگوید که پنج سال درد فراق عزیزترین همراه خود یعنی برادرش محسن و نیز پدرش را تحمّل نموده بود و حالا بیقرار به پای مادر میافتد و التماس میکند که مادر رضایت بده تا من هم شهید شوم! مادر اما میگوید که بعد از محسن اگر تو هم بروی من دیگر زنده نمیمانم.
حسام به پای مادر افتاده، قسم میدهد و میگوید:
«مادر جنگ تمام شد و هرچه انتظار میکشم خاری هم به پای من نمینشیند چون شما راضی نیستید!» ناگهان این مادر دلسوخته از غم فرزند و همسر جواب میدهد که: «چون تو به آرزویت میرسی راضی شدم!»
حسام چنان خوشحال میشود که در حیاط خانه به دور خود میگردد و به هوا میپرد.
بوی زلف مشکبار روح قدس
همچو جان اندر بدن میآیدم
سپس مادر قرآن آورده و حسام را راهی میکند.
حال این غواص مجاهد با چهرهای شاداب پا به عرصۀ جهاد میگذارد و در مصاحبهای که جلوی دوربین قرار میگیرد با قهقهای مستانه میگوید:
«اگر شهادت نصیبمان شد آن را دو دستی میگیرم و خدا کند که زانوهایم سست نشود.»
زمان شهادت شهید حسام اسماعیلی فرد
شب عملیات کربلای پنج این فرماندۀ شجاع در حین گشودن معبری در آب مورد اصابت ترکش قرار میگیرد و در حالیکه در ایّام عزای حضرت زهرا سلام اللّه علیها پهلوی او شکافته شده بود، انفجار دوم نیز سر حسام را میشکافد و او با ذکر یا حسین علیهالسلام به آرزوی دیرینۀ خود میرسد و همچنان که خود آرزو داشت سر به دامان حضرت زهرا سلام اللّه علیها به سوی معبود خود شتافت.