شهدا

شهید حجّه الاسلام حاج شیخ جلیل رهنورد

زندگی نامه شهید حاج جلیل رهنورد

شهید حاج جلیل رهنورد در سال ۱۳۴۱ در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز در روستای دستجه‌ی فسا دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در سال ۱۳۴۷ در همان روستا آغاز نمود و از ابتدا شاگردی ممتاز در عین حال علاقه‌مند به نماز و قرآن بود. پنج سال بیشتر نداشت که به مسجد می‌رفت موقع اذان بر بام مسجد اذان سر می‌داد.
شهید جلیل رهنورد تحصیلات راهنمایی را با رنج و زحمت فراوان در فسا به پایان رساند و در سال سوم راهنمایی در شهرستان فسا رتبه‌ی اوّل را کسب نمود. و در سال ۵۹ موفق به اخذ دیپلم ریاضی و فیزیک گردید.
در سال‌های قبل از انقلاب مخفیانه نوارهای سخنرانی حضرت امام(ره) و عکس‌های آن را توزیع می‌کرد و در به ثمر رسیدن انقلاب سهم به سزایی داشت.

شهید جلیل رهنورد

در بدو تشکیل حوزه‌ی علمیه‌ی ابوصالح «عج» به این حوزه‌ی علمیه مشرف شد و دروس مقدماتی تا کفایه را در محضر استاد معظّم حضرت آیت اللّه سیّد علی‌محمّد دستغیب «مدظله‌العالی» به خوبی به پایان رساند و از جمله طلاب سخت کوشی بود که نوعاً شب‌ها را تا صبح بیدار بود و با مطالعه و مباحثه‌های شیرین در کنار شهیدان اجرایی، سبحانی، مرادی، دانش و اسدی خود را مهیّای سفری الهی می‌کرد.
از کثرت بیداری در شب بعضی مواقع سر درس خواب بود ولی به محض این که استاد از ایشان سوالی می‌کرد بیدار می‌شد و همان جای درس را به خوبی جواب می‌داد مثل این که خواب نبوده.

شهید جلیل رهنورد

بعضی شب ها وقتی مباحثه تمام می‌شد و همه رفقا به حجره های خود می‌رفتند ایشان می‌آمدند و پاهای خود را در حوض آب می‌گذاشت تا بر خواب غلبه کند و به مطالعه بپردازد.
روح بی‌قرار و عاشق او پس از رفتن یک یکِ همراهانش بی قرارتر شد و او را راهی سفر عشق نمود با چندین اعزام در عملیات‌های مهمّی ‌هم چون فتح خرّمشهر، رمضان و سومار شرکت نمود ولی این عاشق معبود، زندگی جاودانه را در وصال به آن ذات حقیقی جستجو می‌کرد.

شهید جلیل رهنورد

زمان شهادت شهید حاج جلیل رهنورد

شهید حاج جلیل رهنورد تا این‌که در بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر هشت که منجر به تسخیر بندر فاو شد، شرکت کرد و با اصابت تیر مستقیم به سر به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد.

سخنان پسرخاله شهید جلیل رهنورد

زمانی که برای رؤیت جسد شهدا به بنیاد شهید شیراز رفته بودم، پس از این که جسد شهید جلیل را زیارت کردم، یکی از برادرانی که در آن جا مسؤول بستن سر تابوت‌های شهداء بود به من گفت که برو فلان جا و چند عدد میخ بیاور تا صندوق‌ها را ببندیم.

در آن مکان من بودم و جسد ۴۷ شهید و کسی در آن جا نبود. بعد از برگشتن به طرف جسدها متوجّه شدم که صدای خنده و هلهله‌ای به گوشم رسید؛ وقتی که به نزدیک جسدها رسیدم متوجّه شدم که جسد شهید جلیل است که در حال خندیدن است و چهره‌ای شاداب و خندان دارد. واین مصداقی از کلام الهی امام خمینی(ره) است:
« شهدا در قهقه‌ی مستانه‏ شان و در شادی وصولشان عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونند.»
همان‌طور که در وصیت نامه اش از خدا خواسته بود:
«تمام صالحان را دوست می‌دارم و خود از آن‌ها نیستم، خداوندا با نظر رحمت خویش به من بنگر.»
مورد نظر حضرت دوست واقع شد و در آخرین کلماتش از همراهان زندگی پُرخیر و برکتش می‌گوید:
«خدایا چه بنویسم، شرمنده ام، شرمنده‌ی تو، پدر و مادرم، پدر روحانی و استاد بزرگوارم (حضرت آیت اللّه سیّد علی‌محمّد دستغیب)، همه و برادران و خواهران و دوستان و آشنایان. «یا سریع الرّضا» خدایا مرا بپذیر.»
روحش شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا