شهدا

شهید امیرحسین ‌قراجه

زندگی نامه شهید امیرحسین ‌قراجه

شهید امیرحسین ‌قراجه در سال ۱۳۴۴ فرزند حسین، در گلستان ادب و معرفتِ خانواده‌ای متّقی پا به عرصۀ وجود گذاشت.
نعمت عظیم پدر و مادری فهیم و خدا‌شناس سرمایه‌ای بود تا امیر حسینِ باهوش و مستعد، مسیری رو به رشد را طی نماید.

شهید امیرحسین ‌قراجه در دوران تحصیل چنان خود را شکوفا کرد که معلمان و اطرافیان را به‌وجد آورده بود. درخشندگی در اخلاق و رفتار او همراه با تلاش فراوان، باعث شد که مربّیانش، وی را مانند فرزند خود مورد توجّه قرار دهند.
پس از پایان دورۀ راهنمایی با قبولی در کنکور دبیرستان دانشگاه (توحید فعلی)، در رشتۀ علوم تجربی پذیرفته شد. او در کنار درس با انجمن اسلامی نیز همکاری داشت.

شهید امیر حسین ‌قراجه از نوجوانی برنامۀ خودسازی داشت و بی‌ادعا در مسیر سلوک‌ الهی قدم برمی‌داشت و نمونه‌ای از سادگی و تقوی بود.
سرانجام در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی قدم گذاشت و با شکل‌گیری انقلاب، در گروه مقاومت شهید گل‌بیدی مسجد ‌القائم حضوری چشم‌گیر داشت چنان‌که در تمام موارد از دیگر افراد جلوتر بود.

شهید امیر حسین ‌قراجه  با مطالعۀ کتاب‌های استاد مطهری، خود را در برخورد با افکار منحرف و وسوسه‌برانگیز مسلح نموده بود و دائماً مشغول مطالعه و تحقیق بود.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در بهار سال ۱۳۶۱، امیرحسین پس از گذراندن دوره‌های آموزش ‌نظامی، با همۀ توفیقاتی که در تحصیل داشت دبیرستان را رها کرده و چنانچه خود در وصیت‌نامه‌اش می‌گوید:
«ندای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنی» حسین علیه‌السلام که پس از قرن‌ها از گلوی خمینیِ عزیز در کربلای ایران» شنیده بود را لبیک گفت و بی‌تابانه به سوی سرزمین نور پر کشید.
عطر بهشتیِ جبهه‌ها چنان مشام این عاشق وارسته را مست خود نمود که با یک قدم تمام طلب عارفان که وصالِ‌ حق‌تعالی می‌باشد را کسب نمود و در یک نفس دو عیش نمود.

شهید امیر حسین قراجه

زمان شهادت شهید امیرحسین ‌قراجه

شهید امیرحسین ‌قراجه تاریخ ۱۳۶۱/۰۵/۰۷ برای این عارف الهی وعده‌گاهی بود که از دیر‌باز انتظارش را می‌کشید. امیرحسینِ دلباخته با جهادی جانانه و شهادتی سرخ، جان خود را به قدوم ارباب تقدیم نمود و وفاداری خود را به منصۀ ظهور رساند و این گفتۀ خود را با شهادت ثابت نمود:
«من امامم را شناختم و جاهل نمرده‌ام.»

و در شادیِ وصول الهی، این سفارش استادانه را برای دوستان و خانواده به ارمغان گذاشت:

«بدانید که خدا از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (و اگر انسان بداند که خدا او را چقدر دوست می‌دارد، از خوشحالی می‌میمرد). و این راه بهترین راه قرب به اللّه و لقاءاللّه و بالاترین درجۀ کمال انسانیت است، پس نترسید.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا